فرض کنيد از همسر يا نامزدتان مي خواهيد به يک کلاس يا همايش بهبود فردي مثلا تحت عنوان «چگونه مسائل روزمره زندگي را حل کنيم» .
اما همسرتان هيچ اشتياقي به اين موضوع نشان نمي دهد و تازه شما را مورد شماتت قرار مي دهد و مي گويد: « ولش کن بابا، حوصله داريا!»
اين است: «شما نمي توانيد کسي را تغيير بدهيد، مگر اينکه خودش بخواهد!» اين جمله آقاي ويليام گلسر، در تئوري انتخاب، يک اصل مهم براي کساني است که در زمينه بهبود فردي و رفتاري فعاليت مي کنند.
حتي اگر تفنگ هم روي سر کسي بگذاريد، نمي توانيد او را مجبور به يادگيري کنيد.
مگر اينکه خودش هم بخواهد که موضوعي تازه را ياد بگيرد.
بنابراين با دعوا، بداخلاقي و گفتن حرف هايي مثل «اگه نياي ديگه دوستت ندارم» و «توهميشه با حرفاي من مخالف بودي» نميتواند اثر مثبتي داشته باشد.
اگر به اين عبارت دقت کنيم مي بينيم نوشته «بهبود فردي!» بنابراين ابتدا هر تغييري را از خود بايد آغاز کنيم.
حتما کساني را ديده ايد که به يک کلاس آموزشي رفته اند و سپس مي خواهند به کل اعضاي خانواده آن را ياد بدهند و همه مشکلات را حل کند!
ميخواهيد بدانيد چگونه مي توانيد ديگران را با خود همراه کنيد؟
توصيه من اين است. با يادگيري مهارت هاي بهبود فردي، زندگي خود را آنقدر بهبود ببخشيد که ديگران تحت تاثير قرار گيرند و از شما بپرسند «چي شد که به اينجا رسيدي؟»
البته ممکن است بپرسيد پس چرا خيلي ها تغييري نمي کنند؟ پاسخ اين است. يا آموزش آنها مشکل داشته يا خود آنها درست آموزش نديده اند.
بنابراين ابتدا خود را تغيير بدهيد. اما اين را به بقيه لازم نيست بگوئيد.
آنها خود، اين تغييرات را در شما به مرور زمان مي بينند و اشتياق پيدا مي کنند که خودشان هم تغيير کنند.
مثلا من خودم در دبيرستان و راهنمايي به شدت شلوغ و به قول معروف شروشيطان بودم و بلد نبودم اين شيطنت را چطور کاناليزه کنم!
اما اکنون يادگرفته ام که چطور با بهبود فردي خودم، ديگران را تحت تاثير قرار دهم و تجربيات ارزشمندم را در اين زمينه در اختيار ديگران قرار دهم. آيا من تغييرات زندگي ام را همه جا فرياد زدم؟ خير!
من تنها خودم را تغيير دادم و به اين ترتيب همه اين تغييرات ديدند و اکنون مشتاقند که بتوانند خودشان را تغيير دهند.
جمله معروفي از يک کشيش هست با اين مضمون: «کودک که بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است و من بايد انگلستان را تغيير دهم.
بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم و در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده را متحول کنم،
و اينک در آستانه مرگ هستم فهميدم که اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم !!»
اين موضوع را مي توانيد در زندگي روزمره خودتان هم ببينيد. مثلا کساني که عقايد ديني يا شخصي خودشان را به زور مي خواهند در مغز شما فرو کنند! حتما شما هم از دست آنها کلافه شده ايد!
آموزش براي اين است که خود را تغيير دهيد. آموزش چماقي براي کوبيدن در سر ديگران نيست!
منظور چيست؟ حتما ديده ايد کساني را که فکر مي کنند چون در زمينه اي خاص مطالعه کرده اند، از ديگران بيشتر مي فهمند و دائما در حال ايراد گرفتن از ديگرانند! آنها آدم هاي خطرناکي هستند!
بنابراين آموزش بايد به گونه اي باشد که:
يادمه وقتي ازدواج کرده بودم، همسرم چندان علاقه اي به بهبود فردي نداشت. من ميتوانستم او را شماتت کنم و بگم مثل من باش!
اما به جاي اينکار يادمه يکي از بهترين کتاب هاي مارتين سليگمن به نام خوشبيني آموخته شده رو خوندم. اين کتاب و ساير کتاب هايي که ميخواندم تاثير خود را روي من گذاشت و به زودي همسرم پي برد که دچار تغييرات بسيار خوبي شده ام.
او از من خواست کتاب هايم را در اختيار او هم قرار دهم تا بخواند. او تا آن موقع کتاب هاي بهبود فردي نخوانده بود.
اما من سعي کردم آنقدر خودم را ارتقا بدهم و بالا ببرم که او را با خودم به بالا بکشم! بنابراين ارتباطم را روز به روز با او بهتر کردم، لحظه به لحظه به او عشق بدهم و حالشو بهتر کنم.
نتيجه اين شد که او حتي از من جلو زد و هر روز کتاب هاي بيشتري ميخواند. حتي بعد از مدتي من از او چيزاي زيادي ياد ميگرفتم و رفتارهاي بعضا اشتباهم را به من يادآور مي کند.
در يک کلام: خود را تغيير بدهيد، تا دنيا را تغيير بدهيد.
درباره این سایت