بهبود روابط عاطفي



روابط والدين و فرزند
هنگامي که والدين از يکديگر طلاق مي گيرند ، نوع ديگري از طلاق بين والدين و فرزندان آنها رخ مي دهد. تأثير اصلي طلاق و درگيري والدين که پيش از طلاق است کاهش روابط والدين و فرزند است. بلافاصله پس از طلاق ، اکثر والدين دو مجموعه مشکل دارند: سازگاري آنها با تعت درون رواني خود و به نقش آنها به عنوان يک پدر و مادر مطلقه. استرس طلاق تمايل به تضعيف و حتي آسيب ديدن روابط والدين و فرزند براي مادران مطلقه دارد.
پشتيباني
فرزندان والدين مطلقه حمايتهاي دريافت شده از خانه را بسيار پايين تر از فرزندان خانه هاي دست نخورده ارزيابي کردند، و اين رتبه بندي هاي منفي با زمان بالا رفتن بچه ها بيشتر مي شود.
کودکان در خانواده هاي مطلقه از حمايت والدين ، کمک هاي مالي و کمک عملي والدين کمتر برخوردار مي شوند . خانه هاي طلاق از کاهش تحريک زبان ، غرور ، محبت ، تحريک رفتار دانشگاهي ، تشويق به بلوغ اجتماعي و گرمي به فرزندان نشان مي دهند. . حضور کمتر اسباب بازي ها و بازي ها معمول است ، همانطور که باعث افزايش مجازات بدني مي شود. اگرچه برخي از مطالعات نشان مي دهد که طلاق والدين ممکن است در والدين تأثير نگذارد اغلب منجر به نگراني ، فرسودگي و استرس والدين مي شود. اين عوامل بر کنترل والدين و کنترل والدين تأثير مي گذارد. بنابراين ، طلاق و جدايي منجر به والدين کم اهميت تر و بيش از پيش در دوران نوجواني مي شود.


اعتماد
اگرچه توانايي کودک در اعتماد به والدين ، دوستان نزديک و ديگران "به شدت با روابط مثبت والدين و نوجوانان بدون در نظر گرفتن طلاق والدين مرتبط است" ، طلاق والدين باعث مي شود که کودکان اعتماد به والدين خود را نداشته باشند در حالي که " کاهش نزديکي روابط والدين و فرزند ، واسطه ارتباط زيادي بين طلاق والدين ، اختلافات شويي و بهزيستي رواني فرزندان در بزرگسالي است.)


عزيمت زودهنگام کودک از خانه
فرزندان والدين از هم جدا از خانواده هاي مبدأ خود به نسبت بزرگتر و زودتر از نسبت به فرزندان ازدواج هاي دست نخورده به دليل پايين بودن سطح انسجام خانوادگي و هماهنگي فاصله مي گيرند. براي ازدواج ، زندگي مشترک ، يا زندگي به تنهايي برخي از کودکاني که در بزرگسالي اختلال شويي را تجربه مي کنند ممکن است خانه را ترک کنند "در سنين جواني که شبيه فرار از خانه است.")
در مقايسه با کودکاني که در خانواده هاي سالم زندگي مي کنند ، خانواده هاي دو والد ، فرزندان فراري با پدر و مادر ناپدري تنها 70 درصد احتمال بازگشت به خانه دارند فرزندان فرزندان بيش از 20 درصد احتمال دارد زودتر خانه را ترک کنند)
اثر ماندگار
پسران ، به ويژه اگر با مادر خود زندگي مي کنند ، نسبت به دختران با دشمني بيشتري نسبت به طلاق والدين پاسخ مي دهند ، چه بلافاصله بعد از طلاق و چه براي سالهاي پس از آن. يک طلاق والدين در زماني که کودکان ، به ويژه دختران ، در دانشگاه شرکت مي کنند ، محبت آنها نسبت به پدر مطلقه آنها بطور چشمگيري کاهش مي يابد


 


تقريباً هر از گاهي تنهايي را تجربه مي کنيد ، به طوري که بسياري از افراد به خصوص در مورد احساس تنهايي در طول فصل تعطيلات ، روز ولنتاين و در مواقع فشارهاي شديد آگاهي دارند. در حالي که تعداد بسيار زياد افرادي که تنهايي را تجربه مي کنند بسيار زياد است (يک نظرسنجي در اين سايت نشان مي دهد که تنهايي تعطيلات توسط يک بخش غافلگيرکننده از خوانندگان تجربه مي شود) ، مردم هميشه در مورد احساس تنهايي صحبت نمي کنند و هميشه نمي دانيد با اين احساسات چه بايد بکنيد.


چگونه تنهايي مي تواند بر مردم تأثير بگذارد؟


به جز اينکه مي تونيد از نظر عاطفي دردناک باشد ، تنهايي مي تواند به روش هاي مختلفي روي افراد تأثير بگذارد:


درد جسمي:  ??تحقيقات نشان مي دهد که مناطقي از مغز که با طرد اجتماعي مقابله مي کنند ، همان مناطقي هستند که درد جسمي را پردازش مي کنند ، و افزودن توضيحي علمي به تجربه غالباً به شکل عاشقانه  مانند: قلب شکسته


افسردگي: يک مطالعه نشان داد که افراد تنهايي علائم افسردگي بيشتري را نشان مي دهند ، و افراد تنها و افسرده نيز تمايل دارند که در تعامل هاي اجتماعي "همبستگي" کمتري را تجربه کنند. تحقيقات همچنين نشان داده است که افسردگي و تنهايي مي توانند از يکديگر تغذيه کنند و هر يک ديگري را تحريک کند.


سلامت جسمي:  ??مطالعات متعددي استرس عاطفي را با ايمني افسردگي مرتبط کرده است. تحقيقات ديگر تنهايي و افسردگي را با بهداشت و سلامتي فقير پيوند مي دهد. اين بدان معناست که افرادي که احساس تنهايي مي کنند در معرض انواع بيماري ها قرار مي گيرند.


اگر احساس تنهايي کرده ايد چه کاري بايد انجام دهيد؟


اگر تنهايي را تجربه مي کنيد ، مواردي وجود دارد که مي توانيد براي رفع آن انجام دهيد:


در يک کلاس ثبت نام کنيد


اين کلاس مي تواند يک کلاس هنري ، ورزشي يا در کالج جامعه محلي شما باشد ، پيوستن به يک کلاس به طور خودکار شما را در معرض گروهي از افراد قرار مي دهد که حداقل يکي از علايق شما را به اشتراک بگذارند. همچنين مي تواند احساس تعلق را به عنوان بخشي از يک گروه ايجاد کند. اين مي تواند خلاقيت را تحريک کند ، چيزي را براي شما فراهم کند که در طول روز مشتاقانه منتظر بمانيد و به جلوگيري از تنهايي کمک کنيد.


داوطلب شدن


داوطلب شدن به دليلي که به آن اعتقاد داريد مي تواند همان مزاياي کلاس را داشته باشد - ملاقات با ديگران ، عضويت در يک گروه ، ايجاد تجربيات جديد - و همچنين مزاياي نوعدوستي را به همراه دارد ، و مي تواند به شما در يافتن معني بيشتر در زندگي کمک کند. که هر دو باعث خوشبختي و رضايت از زندگي مي شوند و همچنين تنهايي را کاهش مي دهند.


علاوه بر اين ، کار با ديگران که  کمتر از شما هستند چه از لحاظ دارايي چه از لحاظ جسماني مي تواند به شما کمک کند احساس شکرگذاري عميق تري نسبت به آنچه در زندگي خود داريد داشته باشيد.


پشتيباني آنلاين پيدا کنيد


از آنجا که تنهايي موضوعي تا حدودي گسترده است ، بسياري از افراد آنلاين وجود دارند که به دنبال افرادي هستند که بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. شما بايد مراقب باشيد چه کسي از طريق اينترنت ملاقات مي کنيد (و بديهي است ، اطلاعات شخصي مانند شماره حساب بانکي خود را ارائه نمي دهيد) ، اما مي توانيد از افرادي که آنلاين ملاقات مي کنيد ، پشتيباني واقعي ، ارتباط و دوستي پايدار پيدا کنيد.


روابط موجود را تقويت کنيد


احتمالاً قبلاً افرادي در زندگي خود داريد که مي توانيد با آنها بهتر آشنا شويد يا ارتباطاتي با خانواده که مي تواند عميق تر شود. اگر چنين است ، چرا بيشتر اوقات با دوستان تماس نمي گيريد ، بيشتر با آنها بيرون برويد ، و راه هاي ديگري براي لذت بردن از روابط موجود و تقويت پيوندها بيابيد؟


يک حيوان خانگي تهييه کنيد


حيوانات خانگي - به ويژه سگ و گربه - مزاياي بسياري دارند و يکي از راه هاي جلوگيري از تنهاييداشتن حيوان خانگي است. نجات حيوان خانگي از مزاياي نوعدوستي و همراهي است و شما را با چند تن از مبارزان تنهايي ترک مي کند. اين مي تواند شما را با افراد ديگر ارتباط برقرار کند - پياده روي يک سگ شما را به اجتماع ساير سگ هاي پياده روي باز مي کند ، و يک سگ ناز بر روي چلپ چلوپ تمايل به يک آهنرباي مردم است. علاوه بر اين ، حيوانات خانگي عشق بي قيد و شرط را فراهم مي کنند ، که مي تواند نعمت بزرگي براي تنهايي باشد.




به يک درمانگر مراجعه کنيد


تحقيقات نشان داده است که احساس تنهايي و نشانگر افسردگي مي تواند در اثر هم افزايي عمل کند تا بهزيستي کاهش يابد ، به اين معني هرچه تنهايي تر باشيد ، احساس افسردگي بيشتري مي کنيد و برعکس همچنين پيدا شده است که افرادي که احساس تنهايي مي کنند ، حتي زماني که کنار ديگران هم هستند احساس تنهايي مي کنند ، به اين معني که حتي وقتي در کنار افراد ديگر هستند ، اين افراد  تمايل دارند که تنهايي خود را تا حدي حفظ کنند. به همين به به همين خاطر بيرون رفتن با افراد ديگر و ملاقات کردن آنها باعث حل مسئله نمي شود.


 


اگر اين مورد براي شما مناسب است ، شايد اين ايده خوبي باشد که براي کمک به احساس تنهايي به دنبال روان درماني باشيد ، به خصوص اگر علائم افسردگي را نيز احساس مي کنيد ، مانند از دست دادن لذت در انجام کارهايي که قبلاً از آنها لذت مي برديد. برخي از روش هاي درماني ، به ويژه شناختي رفتاري ، به شما کمک مي کند تا افکار خود را تغيير دهيد و همچنين اقدامات خود را انجام دهيد تا به شما کمک کند نه تنها احساس تنهايي کمتري داشته باشيد بلکه در زندگي خود کارهاي بيشتري انجام دهيد تا از تنهايي جلوگيري کنيد. هر کاري را براي مقابله با تنهايي انجام مي دهيد ، بدانيد که شما واقعاً تنها نيستيد ، و کارهاي بسياري براي انجام احساس ارتباط بيشتر وجود دارد.




 


سخت بودن روي خود ، مخصوصاً وقتي در مسيري اشتباه پيش رفته باشيد ، مي تواند شما را قوي تر کند. اما وقتي نمي توانيد آن صدا را خاموش کنيد ، مي تواند پتانسيل شما را محدود کند. خوشبختانه روش هاي اثبات شده اي براي کنترل مجدد وجود دارد.

بدترين دشمن  شما؟


خيلي پير ، خيلي چاق ، خيلي تنبل است. پدر و مادر وحشتناک ، دختر ، پسر ، شريک زندگي ، شهروند. بي روح بي فکر هرگز به اندازه کافي خوب نيست.


لئون سلتزر ، روانشناس اهل دل مار ، كاليفرنيا توضيح مي دهد: "شما هرگز نمي توانيد از ترك شلاق زدن به خودتان جلوگيري كنيد ، اگر اين كار را نكنيد ، عدم پذيرش و پذيرش قريب الوقوع به واقعيت تبديل مي شود." "استرس ناشناخته است." در نتيجه ، "وقتي کار خوبي را انجام مي دهيد ، شما از شادي نخواهيد پريد بلکه فقط يک نفس مي کشيد: شما از انتقاد يا سانسور فرار کرده ايد." اما اين تسکين تنها تا زماني که انتظار بعدي خودش را نشان دهد ادامه دارد. اين راه حل عالي براي اضطراب و افسردگي است. النا گمان مي کند که منتقد داخلي وي ممکن است نسبت به اکثر افراد سخت تر باشد ، اما او هميشه آن را به عنوان يک  رويداد مثبت مشاهده کرده است ، به خصوص که او را از طريق کالج و دانشکده حقوق سوق مي دهد. اما در دنياي واقعي ، جايي که مسير موفقيت چندان تعريف نشده است ، به نظر مي رسيد که پيام متفاوتي را به همراه داشته باشيد. اين کار باعث مي شد احساس کند که او شجره نامه و پيشينه مناسب و يا حتي صلاحيت لازم را ندارد. من مي گويم من تحميل کننده هستم ، هر زمان که او وارد محدوديت هاي مينيماليستي يک موسسه حقوقي رده بالا شد. آنقدر هوشمند نيست که فکر کنم هستم. پس از پنجمين رد او ، يک ايده غيرقابل تصور قبلي در ذهن او ايجاد شد: شايد او فقط بايد به تجارت رستوران خانوادگي برگردد ، زندگي اي که او براي پشت سر گذاشتن آن خيلي سخت کار کرده بود.
پاسخ دادن به صداها


افرادي که يک منتقد دروني قوي دارند ، تمايل دارند که يک چيز مشترک داشته باشند: هر چند که موفقيتشان عالي است ، اما احساس نمي کنند اين امر واقعي است. سلتزر مي گويد: "دستاورد ممکن است احساس شرط و شرط کند." "منتقد دروني به آنها اجازه نمي دهد دستاوردهاي گذشته خود را" واقعي "بدانند زيرا از اين ترس که ، اگر اين کار را انجام دهند ، از بين مي روند و به خوبي ادامه مي دهند." بنابراين ممکن است آنها خود را بيشتر فشار دهند ، با کاهش بازده ، بيشتر از ترس از شکست به جاي الهام رانده شوند.


 


راه حل اين نيست که منتقدان را خاموش کنيم ، تحقيقات انجام شده توسط اتان کروس ، از آزمايشگاه احساسات و خودکنترل دانشگاه ميشيگان و همکار او اوزلم آيدوک ، از دانشگاه کاليفرنيا ، برکلي را نشان مي دهد. اين کار نخواهد کرد؛ هر چقدر هم که سعي کنيد آن را سرکوب کنيد ، صدا باز خواهد گشت. همواره تجزيه و تحليل احساسات ناشي از آن هميشه مؤثر نيست. اين امر شما را در معرض خطر سرخوردگي يا تسکين احساسات و گير افتادن در يک چرخه منفي قرار مي دهد. بهترين مداخله ممکن است پاسخگويي به شکايات آن از ديدگاه جداگانه باشد - تقريباً گويي شخص ديگري هستيد.


 


 


 


 


زماني که پارتنرتان مانند شبح از زندگيتان محو مي‌شود


به طور کلي عمل عمل شبح را اينطور بيان مي کنند:(براي چند ماه با يک فرد رابطه داشتن  بعد به طور ناگهاني رفتن. خواه با دليل خواه بي دليل)


ممکن است يک پديده جديد نباشد ، اما شبح و روان هنوز هم بسيار فريبنده است.  به عنوان "عمل خاتمه دادن ناگهاني رابطه تمام تماس با شخص بدون توضيح ، به خصوص در يک رابطه عاشقانه" توصيف شده است. در بهترين حالت ، مي توان آن را خطري دانست که با قلمرو آشنايي مدرن همراه است ، اما در بدترين حالت ، بي ادب است و مي تواند دردناک و گيج کننده باشد.





به گزارش روانشناسي امروز ، برخي از کارشناسان دوستيابي گفته اند که ترک ناگهاني بسيار دردناک است زيرا طرف مقابل داراي وابستگي عاطفي شديدي است به همين خاطر خاتمه دادن به رابطه نوعي شکست تلقي مي‌شود و باعث مي‌شود تا اعتماد به نفس خود را از دست دهد و شروع به دنبال يافتن دليل اين ترک ناگهاني است در اکثر مواقع از يک کلنجار و تنش دروني رنج مي‌برند زيرا گمان مي‌کنند که خودشان داراي عيب و ايرادي هستند که شريک عاطفيشان آن هارا ترک کرده اند همينطور شبح شدن نوعي از ظلم عاطفي  محسوب مي‌شود. برنامه هاي دوست يابي مانند Bumble تا حدي پيش رفته است که وقتي به کسي پاسخ نداده ايد به آنها پاسخي بدهد که يا به دعوا پايان دهند يا دوباره مکالمه را بزنند ، اعلان هاي کاربران را ارسال کنند. کيت ليور ، کارشناس شبح در برنامه (بله ، اين يک کار واقعي است) ، موضع برنامه را در مورد شبح سازي به تلگراف توضيح داد و گفت: "اگر چندين بار ارواح را تجربه کنيد ، فقط اين ايده را در ذهن شما تقويت مي کند که شما باشيد. غيرقابل تغيير همچنين مي تواند احساس کند که صحنه ي آشنايي خراب است ، بنابراين چرا با آن زحمت مي کشيد. به همين دليل ما به اين روش پرداخته ايم. "



همانطور که روانشناسي امروز گزارش مي دهد ، طبق دو مطالعه 2018 که در ژورنال روابط اجتماعي و شخصي منتشر شده است ، 20 درصد از 554 و 747 شرکت کننده پذيرفته اند که شخصي را غرق کنند و 25 درصد از همان دو گروه ادعا مي کنند که داراي شبح بوده اند و قطع رابطه عاطفي ناگهاني داشتند.


زماني که گرفتار شبح عاطفي مي‌شويم چه بايد کرد؟


يکي از دشوارترين کارها در مورد خروج از رابطه عاطفي به صورت ناگهاني ، پتانسيل آن است که اعتماد به نفس خود را بکوبيد ، اما کارهايي وجود دارد که مي توانيد براي پاک کردن زندگي دوستانه خود از روحيه بد استفاده کنيد ، همانطور که دکتر رابط مايرز ، کارشناس روابط ساکن Eharmony در بيانيه اي توضيح داد. وي گفت: "اول ، با ورزش کردن ، شام خوردن با يک دوست که شما را دوست دارد ، غذا بخوريد و خود را زود به خواب بکشيد ، حالت خود را به حالت اوليه برگردانيد. خواب خوب باعث مي شود تقريباً هر مشکلي قابل کنترل تر باشد." پيشنهاد کرد که تمرکز بر روي احساس و تمرين چند تأييد مثبت مي تواند واقعاً شما را به خطر بياندازد و به شما کمک کند اعتماد به نفس خود را بازيابي کنيد.


يكي از مهمترين مواردي كه بايد در هنگام شبح به خاطر بياوريد اين است كه در مورد شبح بيشتر از شبح مي گويد. مايرز گفت: "خود را به افرادي که مي شناسيد يادآوري کنيد که شکستگي را تجربه کرده اند ، اما بعداً فردي را پيدا کرديد که بهتر از آنها باشد." بفهميد که اين صفات به زودي تغيير نمي کنند و ديگران نيز در آينده به نظر آنها جذاب مي شوند. "




مطالعات نشان داده اند كه امتناع اجتماعى همان مسير درد در مغز را به عنوان درد جسمى فعال مي كند ، بنابراين دادن مدت كوتاه به خود بعد از شبح گرفتن كاملاً ضروري است. يک چيز مطمئناً ، شبح سازي درباره شخصي که شما با او قدمت زده ايد ، بسيار بيشتر از شما مي گويد.





 


 وقتي شرکاء نمي توانند احساسات خود را ابراز کنند ، مي تواند رابطه را از بين ببرد. احساسات اطلاعات مهمي را در اختيار ما قرار مي دهند که مي توانيم از آنها براي درک بهتر نيازها ، اولويت ها و حدود استفاده کنيم. ما مي توانيم از احساسات براي تعيين مرزها و تصميم گيري استفاده کنيم.


جارد ديفيف ، روانشناسي باليني و مربي روابط در آتلانتا گفت: "اگر شما به طور واقعي از احساسات خود تجربه نمي کنيد ، بيان مي کنيد و از احساسات خود ياد مي گيريد ، اعتماد به نفس ، صميميت و نزديکي را از بين مي برد  ."


اگر شريک زندگي خود غم و اندوه ، فقدان يا غم و اندوه خود را به اشتراک نگذارد ، روابط به يک پناهگاه امن براي مقابله با درگيري تبديل نمي شود. اگر شريک زندگي با عصبانيت يا ادعاي سالم آنها در تماس نباشد ، توضيح داد ، نيتي ها به مرور زمان شکل مي گيرند.


مرتباً با افراد و زوج هايي که با احساسات مي جنگند همکاري مي کند. وي گفت ، يکي از دلايل اين تلاش اين است که به افراد آموخته مي شود که داشتن و نشان دادن احساسات نشانه ضعف يا عدم کنترل آنهاست .افراد همچنين نگران اين هستند که احساس احساساتشان سيلاب ها را باز خواهد کرد. وي گفت ، هيجانات بيش از اندازه پرتحرک خواهد شد و هرگز متوقف نمي شود. به عنوان مثال ، يک تصور غلط رايج اين است که اگر شروع به گريه کردن کنيد ، هرگز اشک شما خشک نمي شود. يا "اگر احساس ترس کرديد ، بسيار مضطرب خواهيد شد ، خاموش خواهيد شد و قادر نخواهيد بود عملکردي داشته باشيد"


در نتيجه ، افراد از احساسات خود دوري مي کنند ، ناديده مي گيرند يا فشار نمي آورند. وي گفت: اين فقط باعث مي شود احساسات در کمد احساس هيولا شوند ، "او گفت:" اگر با آنها روبرو نشويد ، آنها پنهان مي شوند و يک جنبه حتي ترسناک را در ذهن شما مي گيرند.



وقتي کسي عادت ندارد احساسات خود را بيان کند، و در نهايت اين کار را انجام دهد ، مي تواند بسيار طاقت فرسا باشد اين وضعيت را ميشود اينطور تشبيه کرد زماني که به يک اتاق مي رويد و در آن را باز مي کنيد تمام صندوق و جعبه هايي که درون آن است بر روي سر شما خواهد ريخت و اين جعبهه ها همان احساسات سرکوب شده ي شما مي باشد.

با اين حال ، اگرچه احساسات مي توانند بسيار قدرتمند باشند ، اما موقت نيز هستند. آنها به آنها موج مي زنند. آنها ساخته مي شوند و با گذشت زمان ، اگر شما بدون آنها مانع شويد ، مي گذرد. ??"



درنهايت ، حرکت صحيح از نظر سلامتي براي بسياري از ما دشوار است ، و هنگامي که شريک زندگي شما به احساسات خود مطابقت نداشته باشد و نتوانيد با آنها ارتباط برقرار کنيد ، مي تواند نااميدکننده و گيج کننده باشد.


بنابراين چه کاري مي توانيد براي کمک به شريک زندگي خود در ابراز احساسات خود انجام دهيد؟


گفت ، شما مي توانيد از احساسات شريک زندگي خود به عنوان مهمان مهمان فکر کنيد و بر ايجاد فضاي امن و حمايتي براي استقبال از احساسات آنها تمرکز کنيد. در زير ، او چندين نکته خاص را با شما در ميان گذاشت.


 


1- از احساسات شريک زندگي خود دعوت کنيد


مردم نمي خواهند بيايند ، مگر اينکه دعوت شده باشند. شما بايد دعوت نامه را ارسال کنيد. " در مورد احساسات هم همينطور است. اين ممکن است به معناي ايجاد روال عادي باشد که در آن شما و شريک زندگي خود براي نشستن درمورد احساسات بنشينيد. اگر شريک زندگي شما در آن زمان حاضر نيست احساسات خود را به اشتراک بگذارد ، اين ممکن است به معناي برنامه ريزي زمان زماني باشد ، وي گفت:


2- در مورد احساسات شريک عاطفي خود داوري نکنيد 


هيچ کس نمي تواند در مهماني شرکت کند که ميزبان از مهمانان خود پذيرايي کند - "چه مي پوشيد؟ اين شرم آور است اين احمق ترين چيزي است که من شنيده ام


گفت ، "شرکاء واقعاً بايد در مورد چگونگي شروع مرحله دعوت از احساسات [شريک زندگي خود] فکر کنند و آن را به يک مکان دعوت کننده براي آوردن آنها بيانديشند


بخشي از ايجاد فضاي استقبال براي شرکا ، داوري نکردن در مورد احساسات آنها هنگام نهايي شدن آنها است. از گفتن جمله هايي بپرهيزيد "چگونه مي توانيد در مورد آن ناراحت باشيد؟" معني ندارد. "يا" شما نبايد چنين احساسي کنيد! "داوري گفت: قضاوت درباره احساسات شريک زندگي شما فقط آنها را دفاعي و محافظت مي کند.


 3. به واکنش هاي خود توجه کنيد.


مانند قضاوت در مورد احساسات شريک زندگي ، واکنش هاي ديگر شما ممکن است مکالمه را خاموش کنند. اگر احساس مي کنيد دفاعي ، عصباني يا ناراحت هستيد ، اذعان آن به شريک زندگي شما مي تواند به شما کمک کند.


به عنوان مثال ، گفت ، شما ممکن است چيزي مثل اين بگوييد ، "من مي دانم که وقتي بزرگتر مي شوم اين کارها را مي کنم. به من اطلاع دهيد وقتي احساس مي کنيد انجام مي دهم. "


وي گفت ، در ساير اوقات ، هر دو شما به سادگي نياز به زمان بندي داريد.


اگر همچنين تجربه سخت و تجربه احساسات خود را داريد ، بر اهميت به خاطر سپردن حقيقت در مورد احساسات تأکيد کرد: آنها ضعف يا چيزي براي کنترل نيستند. در عوض ، احساسات اطلاعات ارزشمندي را در اختيار ما قرار مي دهند.


او گفت ، همچنين کشف کنيد که پيام هاي احساسات شما در گذشته به شما کمک کرده است. وي اضافه کرد: ژورنال در مورد موضوعات عاطفي يا رويدادهاي مهم زندگي ، حتي براي چند روز ، حتي براي چند روز. اين به شما کمک مي کند تا احساسات خود را پردازش کنيد. و سپس اگر احساس امنيت کرديد ، مي توانيد احساسات خود را با شخص ديگري به اشتراک بگذاريد.


 


 


منبع 


https://psychcentral.com/blog/when-your-partner-has-difficulty-expressing-emotion/


انسان هاي بسياري وجود دارند که بعد گذشت ساليان سال نتوانسته اند خود واقعيشان را پيداکنند آنها مانند فردي هستند که براي مدت طولاني بدون آنکه سر خود را بالا بياورد مسيري طولاني را طي کرده است اما  ناگهان توسط تلنگري به خود اصليش بر مي گردد گويي خود واقعيش را گم کرده و شناختي از شخصيت و ويژگي هاي شخصيتي خود ندارد براي پيدا کردن خود واقعيتان با ما همراه باشيد.



فتح جهان خودتان


 


در تنهايي غوطه ور شويد

به خودتان کمي وقت و مکان اختصاص دهيد تا از انتظارات ، گفتگوها ، سر و صداي ، رسانه ها و فشارها دور شويد. هر روز مدتي وقت بگذاريد تا پياده روي کنيد و فکر کنيد. خود را روي نيمکت پارک بکاريد و نگاه کنيد. يک سفر جاده اي طولاني و متفکرانه را طي کنيد. هر کاري را انجام دهيد ، از هر کاري که شما را از تعمق زندگي خود دور کند و به کجا مي خواهيد برويد ، دور شويد. در تنهايي ، بايد احساس استقلال و خودکفايي کنيد ، نه تنها ، نيازمند يا ترس.


هر فرد به تنهايي نياز دارد ، خواه برون گرا يا درون گرا ، مجرد يا در يک رابطه ، جوان يا پير  به طور کلي به شخصيت شناسي برسد. تنهايي زماني براي جوان سازي و صحبت کردن است ، براي صلح مطلق و براي تحقق بخشيدن به اين که "تنهايي" هدفمند نيست مکان بدي براي بودن بلکه بخشي از رهايي بخش کليت وجود شماست. 


اگر شما يک فرد خلاق هستيد ، ممکن است دريابيد که تنها وقت شما را در ايجاد استوک خلاقيت شما کمک مي کند. در حالي که همکاري با افراد ديگر گاهي اوقات خوش است ، وقتي هميشه در محاصره افراد ديگر هستيد ، واقعاً خلاق باشيد. قدم عقب برويد و به خلاقيت خود ضربه بزنيد.


يک اشتياق و انگيزه جستجو کنيد

وقتي به چيزي ايمان داريد يا زيبايي را در چيزي مي بينيد ، مهم نيست که ديگران فکر کنند چه کاري انجام مي دهند. اگر چيزي پيدا کرده ايد که شايسته بهترين تلاش، فداکاري و اشک ريختن شما است ، پس مهمترين پيگيري زندگي خود را پيدا کرده ايد. غالباً ، اين تعقيب مي تواند شما را به سمت چيزي برساند که در نهايت برآورده شود.


نکته اصلي در اينجا اين است که بدانيم مهم نيست که چيست. اين مي تواند از گرسنگي کودکان جلوگيري کند يا نقاشي شود. هيچ مقياسي در هنگام اشتياق وجود ندارد. يا احساس مي کنيد يا نمي کنيد. هيچ کدام از ديگري بهتر نيست. وقتي صبح چيزي را پيدا کرديد که شما را از رختخواب دور کند ، به آن بچسبيد. شما فقط از آنجا شکوفا مي شويد.


يک مربي  و مشاور پيدا کنيد. اگرچه در نهايت جستجوي روح فقط توسط شما انجام مي شود و فقط شما مي توانيد آنچه را که نياز داريد تعيين مي کنيد ، هنگامي که به آن دست اندازهاي غيرقابل اجتناب در جاده ضربه بزنيد ، داشتن مربي يک منبع باورنکردني خواهد بود با او ي توانيد م کنيد. به دنبال کسي باشيد که به او اعتماد داشته باشيد و داراي يک احساس خاص از نفس باشد. چگونه آنها اين کار را کردند؟ 


به آنها بگوييد فرايندي که شما در حال انجام آن هستيد. استرس که مي دانيد اين سفر شماست ، اما دوست داريد از قدرت آنها به عنوان راهنماي استفاده کنيد. تا آنجا که مي توانيد به آنها نگاه کنيد. به نظر مي رسد چه چيزي آنها را زمين زده و باعث مي 


شود آنها چه کساني باشند؟ چگونه آنها آن را پيدا کردند؟ چگونه آنها در مقابل خودشان صادق هستند؟


يک سيستم پشتيباني براي هرگونه تاکتيک خودسازي مهم است. بسياري از مردم درک نخواهند کرد که چه چيزي را طي مي کنيد و برع موضوع را به عنوان يک حالت خاموش و روشن از درون صفحه بيرون مي کشند. از اين مربي به عنوان تابلوي صدابرداري نيز استفاده کنيد ، براي آنچه که در مقابل آن قرار گرفته ايد خروجي مطمئناً مفيد خواهد بود.


مسير شغلي خود را مرتب کنيد. اگر در همه جاي دنيا مشغول سرگرداني هستيد و به دنبال "تناسب" مناسب هستيد ، احتمال دارد که در داخل راضي نباشيد. شما مي توانيد از تغيير شغل به عنوان بهانه اي براي عدم تحقق کامل پتانسيل واقعي خود استفاده کنيد. با علاقه واقعي به آنچه دوست داريد انجام دهيد ، خود را بيابيد. اگر پول مسئله اي نبود ، روزهاي خود را صرف انجام چه کاري مي کنيد؟ از چه راهي مي توانيد از اين فعاليت / مهارت استفاده کنيد؟


مدتي را صرف مشارکت آزاد کنيد. به آنچه دوست داريد و دوست نداريد فکر کنيد. فکر مي کنيد فراتر از آن چيزها به ايده هاي ديگر که به سادگي در هنگام ارتباط در ذهن شما پر مي شوند. سابقه اين موارد را حفظ کنيد. سپس به سؤال شغلي برگرديد و به انجمن هاي آزاد نگاه کنيد. به نظر مي رسد کدام نوع حرفه اي بيشتر با چيزهايي که هيجان زده ، حرکت کرده و واقعاً شما را از تمرينات انجمن آزاد انرژي مي بخشد ، ژل مي کند؟ همانطور که آلن د بوتون مي گويد ، اين تمرين در جستجوي "بوق هاي شادي" در ميان کاکوفوني کارهاي ، دست ها و انتظارات است.


البته به خاطر داشته باشيد که کار ممکن است جايي که "فراخوان" شما نباشد. اگر اينگونه باشد ، شما بايد تعادل زندگي و زندگي را به کار بگيريد که به شما امکان مي دهد "خود واقعي" خود را بيشتر در خارج از محيط کار دنبال کنيد ، حتي اگر اين به معناي ساعات بيشتر و درآمد کمتري باشد. اين ممکن است ، به ويژه اگر در جستجوي پيدا کردن و حفظ حس واقعي خودتان باشيد.

ديدگاهتان را عوض کنيد



بگذاريد نيازهاي همه را دوست داشته باشيد. بپذيريد که برخي افراد بدون توجه به آنچه انجام مي دهيد به شما فکر مي کنند. فراموش کردن آنچه ديگران فکر مي کنند مهم است زيرا شما نمي توانيد همه را خوشحال کنيد. و در حالي که ممکن است شما نمي خواهيد افراد نزديک خود را نااميد کنيد ، آنها بايد شما را خوشحال کنند. تا زماني که شما فقط براي تحقق ايده هاي ديگران درباره اينکه چه کسي بودن باشيد ، به زندگي خود ادامه مي دهيد ، هرگز نمي دانيد که واقعاً چه کسي هستيد. اين فکر به طور خلاصه توسط ريموند هال خلاصه مي شود: "کسي که خود را متناسب با همه مي کند ، بزودي خودش را ترک مي کند."


درک کنيد که وقتي فردي عادات معمول خود را تغيير دهد و بالغ تر و دوست داشتني تر شود ، برخي از افراد به حسادت ، ترس و ناراحتي تبديل مي شوند (برخي ديگر آن را دوست دارند). اين براي رابطه اي که شما هميشه داشته ايد تهديدي است و آنها را وادار مي کند تا نگاه سرد و سخت به خودشان بيندازند ، که ممکن است آنها مايل به انجام آن نباشند. به اين افراد فضاي و دلسوزي بدهيد. آنها ممکن است به موقع دور شوند. اگر اين کار را نکنند ، بگذاريد. شما به آنها احتياج نداريد


منفي را رها کنيد. اگرچه به نظر مي رسد انتزاعي است ، اما دشوار نيست. يک تلاش آگاهانه براي به حداقل رساندن قضاوت - ديگران ، اشياء و خودتان داشته باشيد. اين به دو دليل است:
1) قدرت تقويت کننده تغذيه اي است و مي تواند به معناي خوشبختي که ماسک هاي "گمشده" هستند به وجود بياورد
2) باز کردن ذهن شما به تجربيات جديد و افراد جديد (که قبلاً آنها را از يادداشت برديد) کاملاً به شما نشان مي دهد. دنياي جديدي که شايد بهتر از دنيايي باشد که قبلاً مي دانستيد - يکي که در آن مي توانيد گوشه اي از آسمان ، قلعه خود را روي يک ابر، طاقچه خود در اين دنياي ديوانه پيدا کنيد.


سعي کنيد هر روز کاري را انجام دهيد که مي خواهيد آن را "عجيب" ، "غير منطقي" يا ساده "ناراحت کننده" قلاب کنيد. بيرون آمدن از منطقه شما نه تنها چيزي را به شما ياد مي دهد بلکه شما را وادار مي کند تا شما را بشناسند - چه چيزي قادر هستيد ، چه چيزي را دوست داريد ، چه چيزي را که قطعاً دوست نداريد ، و آنچه قبلاً از دست رفته بوديد.


 


سبب شناسي اختلالات شخصيت


 


سبب شناسي اختلال هاي شخصيت


در سال 1921 زيگموند فرويد پزشک اتريشي که مطالعات و زمينه‌ساز علم روانپزشکي مدرن است، با مشخص کردن سه عامل تکميل شخصيت يعني نهاد، من و فرامن به بررسي آن پرداخت. طبق ديدگاه فرويد من واکنش‌هاي شخص را به رويدادها در زندگي واقعي سوق مي‌دهد در صورتي که فرامن به عنوان وجدان عمل مي‌کند و مفاهيم اخلاقي را فراهم مي‌سازد


 اعتقاد داشت که نهاد در ناخودآگاه قرار دارد و افکار و اعمال شخص را به سمتي که او کنترل ندارد هدايت مي کند. همچنين معتقد بود که شخصيت همچون کوه يخ شناور اي است که قسمت بسيار کوچکي از آن در معرض ديد قرار دارد و قسمت اعظم شخصيت در سطح پايين آن پنهان است. مطابقت نظر فرويد آن قسمت از شخصيت که تحت کنترل نهاد است و در قسمت پايين کوه يخ قرار دارد.


 اظهار داشت که نهاد من و فرامن دائماً با هم در تعارض هستند که اغلب مي تواند دليلي بر شکل گيري کلي اختلال هاي شخصيت باشد و همچنين باور داشت که شخصيت در پنج سالگي شکل مي گيرد. کارشناسان بهداشت روان همزمان با افزايش آگاهي خود در زمينه چگونگي شکل گيري شخصيت هاي نا به هنجار نظريه‌هاي ارائه دادند و روان پزشکان و روانشناسان نظريه هاي فرويد را در مورد شکل گيري شخصيت در مراحل رشد دوران کودکي گسترش دادند و نتيجه گرفتند که اگر در يک يا چند مرحله از مراحل رشد دوران کودکي مشکلاتي پيش بيايد شخصيت‌هاي با صفات نابهنجار مثل رفتارهاي ضد اجتماعي يا توأم با بي‌رحمي شکل مي‌گيرد


 آنها همچنين اظهار داشتند که اگر کودکان در اوايل زندگي باشد تجربيات آسيب زا مثل از دست دادن يکي از والدين گردن در آن مرحله از رشد تثبيت مي شوند و اين موضوع در ساير اين مهم براي زندگي آن اثر خواهد گذاشت عاملي که يقيناً رشد شخصيت آنها را تحت تاثير قرار مي دهد و در عين حال سرانجام پزشکان و روانشناسان نتيجه گرفت گفتند که ويژگي هاي شخصيت مي تواند ارثي و در افراد برنامه‌ريزي شده باشند آنها همچنين دريافتند که محيط مي‌تواند شخصيت را شکل دهد به ويژه اينکه شخصيت يک کودک تا اندازه زيادي از کيفيت زندگي در محيط خانواده و آنچه که او ديگر آن به والدين به ويژه والدين و ديگر اعضاي خانواده ياد مي‌گيرند تاثير مي پذيرد.


اختلال شخصيت ضد اجتماعي در مردان خيلي بيشتر از ن رخ مي دهد زيرا مردم بسيار بيشتر از ن به گونه‌اي تربيت مي‌شوند که مستقل فکر کنند و احساسات و هيجانات را در خود نگه دارند که باعث ميشود بدون فکر کردن به ديگران فقط به خودشان فکر و عمل نمايند مردم در جريان رشد ياد مي‌گيرند که نسبت به ديگران خانواده عواطف و شفقت نشان ندهند چرا که اين قبيل رفتارها ن تلقي مي‌شود بنابراين اگر مردم بسيار بيشتر از ن از ابزار عواطف جلوگيري مي کنند احتمال شکل گيري شخصيت ضد اجتماعي و بازداري عواطف در آنان وجود دارد و اين دو مي توانند با يکديگر ارتباط داشته باشند. لازم به ذکر است که حدود 75 درصد از افراد مبتلا به شخصيت مرزي را ن شکل مي دهند.


 


آيا مدتي است از زندگي لذت نمي‌بريد؟


آيا مدتي است حال شما بد است اما نتوانسته ايد به هيچ شيوه اي آن را درست کنيد؟


راه حل اين مشکل چيست؟


 


حالم خوب نيست


روزانه پيام‌هاي زيادي به قدرت نامحدود ارسال مي‌شود و در اين ميان، يکي از رايج ترين مسائل اين است که ” حالم خوب نيست و هرکاري ميکنم ديگر مانند گذشته از زندگي لذت نميبرم و بي تفاوت شده ام “. اگر اين سؤال پرسش شما نيز هست، اين مقاله دقيقاً مخصوص شماست.


با جستجويي مختصر در سطح اينترنت و يا م با افرادي که در اطراف شما هستند، به سرعت روش‌هاي مختلفي را براي بهبود حال خود، خواهيد شنيد. برخي از اين راه حل ها که از ديگران خواهيد شنيد عبارتند از :



  1. مديتيشن کن، عاليه واقعا جواب ميده. “

  2. ” بيا بريم کلاس يوگا “

  3.  ” بنظرم يه مسافرت برو و تفريحاتتو بيشتر کن “

  4. ” بنظرم برو مقالات قدرت نامحدود رو بخون ! حال منو خيلي زود خوب کرد. “

  5. ” بيا بريم سيگار بکشيم درست ميشه ! “

  6. و…


احتمالاً غير از موارد بالا، پيشنهادهاي ديگري را نيز شنيده باشيد، اما پس از عملي کردن آنها يا نتيجه‌اي نگرفته‌ايد و يا اينکه فقط به صورت کوتاه مدت نتايج خوبي را کسب کرده ايد.


راه حلهايي مانند مسافرت يا تفريح کردن و مديتيشن و غيره، بد نيستند، و ما نيز با آنها موافقيم، با اين وجود، در اين مقاله بايد به شما بگوييم که راه حلهاي ميانبر، در بلند مدت، هرگز جواب نخواهند داد.


اما راه حل واقعي و دائم چيست ؟


راه حل شما اينجاست


علت اصلي اينکه هيچ‌گاه حال شما واقعاً خوب نمي‌شود، و علت بي‌تفاوتي شما نسبت به زندگي اين است که مدام در حال فرار از مشکلات زندگي خود هستيد. شما مدام از راههاي ميانبر و مسکن هاي موقت استفاده ميکنيد، از تلگرام گرفته تا مواد مخدر، مسافرت و… . شما از همه اين ابزارها استفاده ميکنيد تا از مشکلات خود فرار کنيد و به ياد آنها نيفتيد. شما بجاي اينکه در تلاش براي رفع نيازهايتان بوده و پس از تامين آنها، رضايت حقيقي از زندگي را تجربه کنيد، مدام راه حلهاي  موقت را ترجيح ميدهيد.


بنابر اين اگر در حال حاضر حس و حال بدي داريد، اين حس يک نشانه از جانب ضمير ناخودآگاه شماست تا شما را وادار به تلاش براي  نيازهاي رفع نشده تان کند. انسانها 6 نياز اساسي دارند که اگر به هر شکلي آنها را تامين نکنند، آسيب ديده و حس خوبي نخواهند داشت.


به هرحال امروزه بسياري از انسان‌ها ترجيح مي‌دهند راه حل‌هايي موقت را استفاده کنند و دقيقا به همين علت هيچوقت حس رضايت عميق دروني را کسب نميکنند.


چطور به سرعت حالم را خوب کنم ؟


بر اينکه حال خود را به سرعت خوب کنيد لازم نيست وماً در همين لحظه نيازهاي خود را تماما رفع کنيد. بعضا ممکن است شرايطي ايجاد شود که تامين نيازهاي اساسي، براي شما سخت شود. با اين وجود، خوشبختانه طرز عملکرد ضمير ناخودآگاه متفاوت است.


ضمير ناخودآگاه به محض اين که شما را در تلاش براي رفع مشکلات ببيند، توليد احساسات منفي را متوقف خواهد کرد. در واقع براي بدست آوردن حس خوب، نياز نيست در همين لحظه همه چيز را ايده آل کنيد، بلکه فقط کافيست اميد را دوباره براي ضمير ناخودآگاهتان زنده کرده و تلاشهايتان را آغاز کنيد.


يک راه حل بسيار مناسب اين است که همين اکنون کاغذ و قلم خود را برداشته، و نياز هاي تأمين نشده و اساسي خود را بر اساس مقاله ” 6 نياز اساسي انسانها چيست ؟ ” ياداشت کنيد. سپس کافيست چند نقشه و استراتژي مؤثر طراحي کرده و حتي نقشه‌هاي جايگزيني را نيز براي آنها برنامه ريزي کنيد تا اگر يک نقشه جواب نداد، راه حلهاي جايگزيني نيز داشته باشيد. کافيست ضمير ناخودآگاه خود را قانع کنيد که 100 درصد نقشه هاي شما جواب خواهد داد. با انجام اين کار به‌سرعت مشاهده خواهيد کرد برخلاف هزاران روشي که ديگران به شما معرفي کرده اند و تا کنون جواب نداده است، اين روش، به سرعت حال شما را خوب خواهد کرد.


 


چه چيزي باعث افسردگي مي‌شود؟


افسردگي بر اساس به هم خوردن توازن مواد شيميايي در مغز رخ مي‌دهد است. اين بدين معناست که اگر در ژنتيک شما، استعداد افسردگي وجود داشته باشد، احتمالا افسرده خواهيد شد. هيچ چيز غير از داروها نميتواند افسردگي را درمان کند زيرا دارو تنها چيزي است که ميتواند توازن مواد شيميايي موجود در مغز را به حالت اوليه بازگرداند.


خب، آنچه خوانديد، بخشي از مطالب پي پايه و اساس و احمقانه ايست که در بسياري از سايت هاي معتبر روانشناسي ميبينيد ! احتمالا با جستجويي مختصر درباره افسردگي، اين مطلب را در سايتهاي ديگر خوانده ايد و نا اميد به آغوش قدرت نامحدود پناه آورده ايد.


بسياري از افراد، به اصولي مانند پاراگراف ذکر شده، باور داشته و بر اساس همان، به داروها پناه مي آورند. داروهايي که عوارض بسيار نگران کننده اي دارند.


ما در قدرت نامحدود عميقا ثابت کرده ايم که ذهن انسان قادر است خود، خود را درمان کند و باور داريم هر مشکلي را ميتوان با قواي بينهايت خود ذهن حل کرد. اگر فکر ميکنيد دچار افسردگي هستيد، ادامه مقاله را بخوانيد.


 


چه چيزي باعث افسردگي ميشود ؟


بله برهم خوردن توازن مواد شيميايي در مغز باعث افسردگي ميشود اما خود برهم خوردن توازن مواد شيميايي در مغز،  عللي دارد و ريشه آن، از دست دادن اميد در حل مشکلات و مسائل پر اهميت زندگي است.


ذهن شما ساختار جالبي دارد ! بدينصورت که اگر براي حل مشکلات بزرگ زندگي خود و حفظ اميد، با همه وجود تلاش نکنيد، ذهن شما با توليد حس افسردگي، به شما هشدار خواهد داد.


فرض کنيد شما فرد بسيار ارزشمندي هستيد اما در رابطه عشقي خود شکست خورده و به نتيجه مورد نظر خود نميرسيد. قطعا تا مدت زيادي حس منفي پيدا نخواهيد کرد زيرا هنوز اميد داريد که به رابطه رويايي خود خواهيد رسيد زيرا فرد ارزشمندي هستيد. حال فرض کنيد شکستهاي عشقي شما زياد شوند و مثلا 10 بار شکست بخوريد يا اينکه سن شما از حدي بالاتر رود و عملا هيچ اميدي براي شما باقي نماند. در اينصورت چه اتفاقي خواهد افتاد ؟ بله به احتمال زياد افسرده خواهيد شد. افسردگي چيزي نيست جز واکنش بدن شما، در برابر بيتفاوتي تان نسبت به حل يک مشکل مهم، در زندگي.


اين بيتفاوتي به علت از دست دادن اميد در ذهن شما ايجاد شده است که نهايتا باعث افسردگي ميشود.


چطور افسردگي را درمان کنيد ؟


افسردگي، فقط يک شيوه ارتباطي از جانب ذهنتان، براي گفتن اين مساله است که اميد خود را از دست داده. وقتي شما به اين باور برسيد که براي رسيدن به چيزي که از نظرتان خيلي مهم و با ارزش است، شانسي نداريد، ذهن شما با توليد حس افسردگي، اين مشکل را به نمايش خواهد گذاشت.


” اما افسردگي را چطور درمان کنم ” ؟


پاسخ : با تلاش و عمل، اميد را در زندگي خود زنده کنيد. براي چيزهايي که ميخواهيد بجنگيد و براي آرزوهايتان تلاش کنيد. داروها هيچ تاثيري ندارند زيرا فقط بصورت کوتاه مدت اثر گذار هستند. تا زمانيکه براي مشکلات زندگي خود چاره اي نيافته ايد، دارو نميتواند کاري کند.


داروها، مسافرت کردن، تفريح، اعتياد و… همه و همه فقط راههايي امروزي و موقت، براي فرار از مشکلات واقعي زندگيتان هستند. به جاي اينکه از مشکلات خود فرار کنيد، با آنها مواجه شويد و با همه قواي درون خود، و تا آخرين نفس، تا رسيدن به موفقيت، تسليم نشويد. تنها چيزي که ميتواند افسردگي شما را به کلي ريشه کن کند، زنده کردن و بازگرداندن اميد است. پس براي بازگرداندن اميد به زندگي خود، با همه توان تلاش کنيد.


تصميم‌گيري يک فرآيند ذهني است که طي آن يک مسير را از ميان چندين مسير انتخاب مي‌کنيم. در واقع تصميم گرفتن يعني توان تشخيص بهترين راه از ميان راه‌هاي متعددي که پيش روي انسان‌ قرار دارد. واژه تصميم‌گيري در لغت به معناي اراده کردن، قصد کردن و در اصطلاح انتخاب کردن از ميان دو يا چند راه کار يا گزينه است. بنابراين تصميم‌گيري فرايند ارزشيابي گزينه‌ها و راه‌هاي موجود، بررسي پيش بيني نتايج هريک از آن‌ها براي رسيدن به هدف و در نهايت انتخاب است. تصميم‌گيري روند شناسايي و انتخاب گزينه‌ها بر اساس ارزش‌ها و ترجيحات تصميم گيرنده است. هر تصميم مسئوليت‌ها و نتايجي دارد که بر زندگي انسان تاثير مي‌گذارد. اگر افراد بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصميم‌گيري کنند مسلماً در سطوح بالاتري از سلامت روان قرار خواهند گرفت. اين مهارت توجه و دقت ما را در زمان تصميم‌گيري بالا مي‌برد و باعث کم شدن خطاها مي‌شود. فرد بدون داشتن اين مهارت فردي نمي‌تواند انتخاب درست داشته باشد بنابراين مجبور است استرس و اضطرابي را که در اثر انتخاب نادرست بر او وارد مي‌شود تحمل کند. هرچه تصميم‌گيري مناسب و درست باشد بهداشت رواني فرد و جامعه را تامين کرده و به ايجاد يک زندگي خوب و موفق کمک مي‌کند.


منبع


اختلال شخصيت و انواع آن


 


اختلا ل شخصيت چيست ؟ معرفي انواع آن


يک اختلال شخصيت نوعي اختلال رواني است که در آن شما يک الگوي سفت و سخت و ناسالم از تفکر ، عملکرد و رفتار داريد. فرد مبتلا به اختلال شخصيت در درک و ارتباط با موقعيت ها و افراد مشکل دارد. اين مسئله باعث ايجاد مشکلات و محدوديت هاي قابل توجهي در روابط ، فعاليت هاي اجتماعي ، کار و مدرسه مي شود.


در بعضي موارد ، ممکن است متوجه نشويد که دچار اختلال شخصيت هستيد زيرا روش فکر کردن و رفتار شما براي شما طبيعي به نظر مي رسد. و ممکن است ديگران را به خاطر چالش هاي پيش روي خود مقصر بدانيد.


اختلالات شخصيتي معمولاً در سالهاي نوجواني يا اوايل بزرگسالي شروع مي شود. انواع مختلفي از اختلالات شخصيتي وجود دارد. برخي از انواع ممکن است در ميانسالي کمتر آشکار شود.


علائم اختلال شخصيت


انواع اختلالات شخصيتي براساس خصوصيات و علائم مشابه در سه گروه قرار مي گيرند. بسياري از افراد با يک اختلال شخصيتي ، حداقل يک اختلال شخصيت اضافي نيز دارند. نيازي به نمايش همه علائم و علائم ذکر شده براي تشخيص يک اختلال نيست.


 اختلالات شخصيتي نوع اول


خوشه A اختلالات شخصيتي با تفکرات عجيب و غريب ، غير عادي يا رفتار مشخص مي شود. آنها شامل اختلال شخصيت پارانوئيد ، اختلال شخصيت اسکيزوئيد و اختلال شخصيت اسکيزوتايپال هستند.
اختلال شخصيت پارانوئيد


بي اعتمادي و بدگماني نسبت به ديگران و انگيزه هاي آنها


اعتقاد غيرقانوني که ديگران در تلاشند به شما آسيب برساند يا فريب دهند


سوء ظن ناعادلانه وفاداري يا اعتماد به نفس ديگران


به دليل ترس غير منطقي ديگران از اعتماد به نفس در ديگران اطمينان داشته باشيد که ديگران از اطلاعات عليه شما استفاده کنند.


درک اظهارات معصوم يا موقعيتهاي غير تهديدآميز به عنوان توهين يا حمله شخصي


واکنش عصباني يا خصمانه نسبت به توهين يا توهين هاي ادراک شده


تمايل به نگه داشتن کينه ها


غيرقانوني ، مکرر سوء ظن مبني بر اينکه همسر يا شريک جنسي ناعادلانه است


اختلال شخصيت اسکيزوئيد


عدم علاقه به روابط اجتماعي يا شخصي ، ترجيح مي دهد تنها باشيد


دامنه محدود بيان عاطفي


عدم توانايي در لذت بردن از اکثر فعاليت ها


عدم توانايي در برداشتن نشانه هاي اجتماعي عادي


ظاهر سرد بودن يا بي تفاوت بودن نسبت به ديگران


کم و بيش علاقه اي به برقراري رابطه جنسي با شخص ديگر نداريد


اختلال شخصيت اسکيزوتايپي


لباس ، تفکر ، اعتقادات ، گفتار يا رفتارهاي عجيب و غريب


تجربيات ادراکي عجيب و غريب ، مانند شنيدن صداي شما ، نام شما را زمزمه مي کند


احساسات مسطح يا پاسخ هاي عاطفي نامناسب


اضطراب اجتماعي و کمبود يا ناراحتي از روابط نزديک


پاسخ بي تفاوت ، نامناسب يا مشکوک به ديگران


"تفکر جادويي" - اعتقاد داريد که مي توانيد با افکار خود روي افراد و رويدادها تأثير بگذاريد


اعتقاد داشته باشيد که برخي از حوادث يا حوادث اتفاقي پيام هاي پنهاني دارند که فقط براي شما معنايي ندارد


اختلالات شخصيتي نوع دوم   


اختلالات شخصيتي  نوع دوم با تفکر يا رفتار چشمگير ، بيش از حد عاطفي يا غيرقابل پيش بيني مشخص مي شود. آنها شامل اختلال شخصيت ضد اجتماعي ، اختلال شخصيت مرزي ، اختلال شخصيت هيستوريوني و اختلال شخصيت خودشيفتگي هستند.


اختلال شخصيت ضد اجتماعي


بي اعتنايي به نيازها يا احساسات ديگران


دروغ گويي مداوم ، ي ، استفاده از نام هاي مستعار ، پيوند دادن به ديگران


تکرار مشکلات با قانون


نقض مکرر حقوق ديگران


رفتار پرخاشگرانه ، اغلب خشونت آميز


بي اعتنايي به امنيت خود يا ديگران


رفتار تحريک آميز


به طور مداوم غيرمسئولانه


عدم پشيماني براي رفتار


اختلال شخصيت مرزي


رفتار تحريک آميز و پرخطر ، مانند داشتن رابطه جنسي ناامن ، قمار يا خوردن زياد


خود تصوير ناپايدار يا شکننده


روابط ناپايدار و شديد


روحيه بالا و پايين ، اغلب به عنوان واکنشي در برابر استرس بين فردي


رفتار خودکشي يا تهديدات ناشي از خودکشي


ترس شديد از تنها بودن يا رها شدن


احساس پوچي مداوم


مکرر ، شديد نمايش خشم


پارانويايي مربوط به استرس که مي آيد و مي رود


اختلال شخصيت هيستريک


پيوسته به دنبال جلب توجه است


براي جلب توجه بيش از حد احساسي ، چشمگير يا تحريک آميز جنسي


با نظرات جدي صحبت مي کند ، اما حقايق يا جزئيات کمي براي پشتيبان گيري از آنها وجود دارد


به راحتي تحت تأثير ديگران قرار مي گيرند


کم عمق ، به سرعت در حال تغيير احساسات است


نگراني بيش از حد از ظاهر بدني


فکر مي کند روابط با ديگران نزديک تر از آنچه که هستند واقعاً هستند


اختلال شخصيتي خودشيفتگي


اعتقاد داريد که شما از ديگران ويژه و مهم تر هستيد


فانتزي درباره قدرت ، موفقيت و جذابيت


عدم شناخت نيازها و احساسات ديگران


اغراق در دستاوردها يا استعدادها


انتظار ستايش و تحسين مداوم


استکبار


انتظارات غير منطقي از نعمت ها و مزايا ، اغلب از ديگران استفاده مي کنند


حسادت ديگران يا اعتقادي که ديگران به شما حسادت مي کنند
اين موارد نمونه هايي از اختلالات شخصيتي بود که در اختيار شما عزيزان قرار داديم با دانستن اين افراد به نوع تيپ شخصيتي خود پي ببريد و اگر اختلالي مشاهده کرديد براي رفع آن اقدام کنيد.


 


رض کنيد مدير يک شرکت هستيد و يک آگاهي استخدامي براي جذب 10 نفر در يک رومه منتشر مي‌کنيد.


چه کساني را مي‌خواهيد استخدام کنيد؟
احتمالاً در پاسخ به اين سؤال مي‌گوييد کساني که در زمينه‌هاي مورد نظرتان تخصص داشته باشند؛
اما امروزه روش‌هاي استخدامي در دنيا متفاوت شده‌اند. تنها تخصص کافي نيست.


 


مهارت هاي نرم به چه مهارت‌هايي گفته مي‌شود؟


براي اينکه بفهميم مهارت هاي نرم چيست ابتدا بياييد ببينيم مهارت‌هاي سخت به چه مهارت‌هايي گفته مي‌شود؟


 


مهارت‌هاي سخت چيست؟


همين که شما براي استخدام افراد موردنظرتان نيازمند تخصص آن‌ها هستيد، مي‌شود مهارت‌هاي سخت.
مثلاً شما نياز به برنامه‌نويس داريد.
مهارت‌هاي برنامه‌نويسي و کار با نرم‌افزارهاي مختلف براي فرد موردنظر مي‌شود مهارت‌هاي سخت.


 


مهارت هاي نرم چيست؟


اما مهارت هاي نرم همان مهارت‌هاي توسعه فردي هستند.
شما علاوه بر اينکه به تخصص فرد توجه مي‌کنيد، براي ارتقاي بهره‌وري بايد ببينيد او از چه مهارت‌هاي ارتباطي بهره‌مند‌است؟
ويژگي‌هاي شخصي و ذاتي او چگونه است؟
شخصيت او به‌ طور کلي چگونه است؟
او در مقابله با بحران‌هاي شغلي چه عکس‌ العملي از خود نشان مي‌دهد.


برخلاف مهارت‌هاي سخت که آموختني هستند، مهارت هاي نرم مانند احساسات و ادراک دروني افراد هستند.
يادگيري اين مهارت‌ها اگرچه به نظر مي‌رسد آسان است، اما به‌ مراتب از مهارت‌هاي سخت، دشوارتر است.


 


مهارت هاي نرم شامل چه مهارت‌هايي است؟


نوع نگرش، توانايي برقراري ارتباطات، تفکر خلاق، اخلاق و وجدان کاري، کار گروهي و تيمي، شبکه‌سازي و نتورکينگ، تصميم‌گيري، مثبت نگري، مديريت زمان، انگيزه، انعطاف‌پذيري، حل مسئله، تفکر نقادانه و حل منازعه در زمره مهارت هاي نرم قرار مي‌گيرد.


 


مهارت‌هاي نرم


 


يادگيري مهارت هاي نرم تا چه حد ضروري است؟


دليل اينکه به مهارت‌هاي سخت اهميت داده مي‌شود که کاملاً واضح است.
مثلاً شما اگر آشپز باشيد، قاعدتاً مهم‌ترين مهارتي که بايد بلد باشيد، آشپزي است.
شايد در گذشته مهارت هاي نرم اصلاً مورد توجه قرار نمي‌گرفت، اما الآن با رقابتي شدن کسب‌ و کارها و اهميت يافتن نوع ارتباطات در يک سازمان اين مهارت‌ها به‌شدت مهم شده‌اند.
درواقع براي موفق شدن ضروري هستند.
در يک نظرسنجي از شرکت‌هاي مشهور اروپايي، 77 درصد از آن‌ها گفته‌اند که به اين مهارت‌ها اهميت زيادي مي‌دهند. حتي بيش از تخصص فرد!



در يک‌کلام، مهارت هاي نرم را مي‌توان هوش عاطفي ناميد.



همچنين ياد دادن مهارت هاي نرم از کودکي به بچه‌ها، اکنون به‌ شدت اهميت يافته است.
در کشورهاي جهان اول و توسعه‌ يافته، اين مهارت‌ها از سال‌هاي ابتدايي به کودکان آموخته مي‌شوند.


 


چرا بايد اين مهارت‌ها را ياد بگيريم؟


بلد بودن مهارت هاي نرم، باعث مي‌شود شما به‌صورت بسيار مؤثرتري از دانش و تخصص خود استفاده کنيد.
همچنين داشتن اين مهارت‌ها، توانايي تعامل شمارا با رئيستان، همکارانتان و همچنين مشتريان به‌صورت قابل‌ ملاحظه‌اي افزايش مي‌دهد
و کمک مي‌کنند از فعاليت‌هاي تخصصي و شغلي خود لذت بيشتري ببريد، زمان را بهتر مديريت کنيد
و نظر ديگران را نسبت به خود به‌درستي بسنجيد.


 


يک نکته مهم در مورد مهارت هاي نرماين است که شما در هر شغلي که باشيد و بخواهيد شغلتان را تغيير بدهيد،
نيازي نيست مهارت هاي نرم جديدي ياد بگيريد.
مثلاً شما نجار هستيد. مي‌خواهيد آشپز شويد.
ناچاريد چند ماهي را به يادگيري آشپزي اختصاص دهيد و زحمت بکشيد؛ اما با همان مهارت هاي نرم قبلي، مي‌توانيد در آشپزي هم موفق شويد.
آموزش‌هايي مثل فن بيان، روابط عمومي، مديريت زمان، ريسک‌پذيري، تيم سازي و غيره براي هر شغلي کارساز است.


 


استراتژي‌هاي مهارت هاي نرم چيست؟


مهارت هاي نرم تعداد بسيار زيادي دارند؛ اما مي‌توانيم آن‌ها را در سه دسته کلي قرار دهيم.


 


توانايي‌هاي ارتباطي


خود مهارت‌هاي ارتباطي به چندين بخش مي‌تواند تقسيم شود و تازه بخش کمي از مهارت‌ها را پوشش مي‌دهد، اما در اين زمينه بر مهارت‌هاي ارتباطي شفاهي تمرکز مي‌کنيم.
چه بخواهيد گفت‌ و گوهاي صميمي‌تري در زندگي داشته باشيد، يا بخواهيد ايده‌هايتان را بهتر در محل کار مطرح کنيد، به خواستگاري برويد، دوست پيدا کنيد و در هر مکان و هر موقع از زندگي به مهارت‌هاي ارتباطي نياز داريد.
فن بيان، مذاکره و سخنراني از مهارت‌هاي ارتباطي محسوب مي‌شوند.


 


انعطاف‌ پذيري


انعطاف‌ پذيري در برخورد با مسائل مختلف زندگي يکي ديگر از مهارت هاي نرم است که استراتژي‌هاي مختلف در شرايط متفاوتي دارد.
اين مهارت به‌ خصوص براي يک مدير و همين‌طور براي يک رهبر مهم است.
مدير مدام با تغييرات مختلف در محيط کار خود روبرو است و گاهي ناچار است در رويه‌ها و استانداردهاي معمول تغيير ايجاد کند.


مديران انعطاف‌پذير بسيار با تجربه هستند. آن‌ها عقايد جديد را بررسي مي‌کنند و ساده از کنارشان نمي‌گذرند.
براي شنيدن و بررسي نظرات و انديشه‌هاي نو تمايل زيادي دارند.
آن‌ها خيلي سفت به عقايد قديمي خود نمي‌چسبند. اين تمايلات به اين معني نيست که آن‌ها پايبند به اصول و عقايد خود نيستند.
ممکن است نظري را با کمال ميل بپذيرند و يا همچون يک سنت‌گرا عمل کرده و با دلايل قانع‌کننده آن‌ها رد کنند.


 


حل مسئله


رسيديم به مهم‌ترين مهارتي که براي موفقيت بايد داشته باشيد. مهارت حل مسئله!


وقتي عبارت «حل مسئله» را مي‌شنويد، ياد مسائل رياضي مي‌افتيد و وحشت مي‌کنيد! اما منظور ما اين نيست. اديسون مي‌گويد: موفقيت و نبوغ يک درصد انگيزه است و 99 درصد عرق ريختن. حل مسئله يعني عرق ريختن براي يافتن راه‌هاي حل يک مسئله!


حل يک مسئله 4 مرحله دارد:



  1. تعريف دقيق مسئله

  2. بارش فکري

  3. ارزيابي راه‌ حل‌ ها و انتخاب بهترين راه‌ حل

  4. اجراي راه‌ حل و بازبيني آن


 


کلام آخر:


در کلام آخر مي‌توان گفت مهارت هاي نرم، دارد جاي خود را در بين آزمون‌هاي استخدامي و نوع گزينش‌ها باز مي‌کند. پس تا دير نشده به فکر يادگيري سيستماتيک و اصولي آن باشيد.


 منبع


فرض کنيد از همسر يا نامزدتان مي خواهيد به يک کلاس يا همايش بهبود فردي مثلا تحت عنوان «چگونه مسائل روزمره زندگي را حل کنيم» .
اما همسرتان هيچ اشتياقي به اين موضوع نشان نمي دهد و تازه شما را مورد شماتت قرار مي دهد و مي گويد: « ولش کن بابا، حوصله داريا!»


 


در اين صورت بايد چه کار کنيم؟


اولين و مهم ترين نکته !


اين است: «شما نمي توانيد کسي را تغيير بدهيد، مگر اينکه خودش بخواهد!» اين جمله آقاي ويليام گلسر، در تئوري انتخاب، يک اصل مهم براي کساني است که در زمينه بهبود فردي و رفتاري فعاليت مي کنند.


حتي اگر تفنگ هم روي سر کسي بگذاريد، نمي توانيد او را مجبور به يادگيري کنيد.
مگر اينکه خودش هم بخواهد که موضوعي تازه را ياد بگيرد.
بنابراين با دعوا، بداخلاقي و گفتن حرف هايي مثل «اگه نياي ديگه دوستت ندارم» و «توهميشه با حرفاي من مخالف بودي» نميتواند اثر مثبتي داشته باشد.


 


نکته دوم!


اگر به اين عبارت دقت کنيم مي بينيم نوشته «بهبود فردي!» بنابراين ابتدا هر تغييري را از خود بايد آغاز کنيم.
حتما کساني را ديده ايد که به يک کلاس آموزشي رفته اند و سپس مي خواهند به کل اعضاي خانواده آن را ياد بدهند و همه مشکلات را حل کند!


ميخواهيد بدانيد چگونه مي  توانيد ديگران را با خود همراه کنيد؟


توصيه من اين است. با يادگيري مهارت هاي بهبود فردي، زندگي خود را آنقدر بهبود ببخشيد که ديگران تحت تاثير قرار گيرند و از شما بپرسند «چي شد که به اينجا رسيدي؟»


البته ممکن است بپرسيد پس چرا خيلي ها تغييري نمي کنند؟ پاسخ اين است. يا آموزش آنها مشکل داشته يا خود آنها درست آموزش نديده اند.


 



 


بنابراين ابتدا خود را تغيير بدهيد. اما اين را به بقيه لازم نيست بگوئيد.
آنها خود، اين تغييرات را در شما به مرور زمان مي بينند و اشتياق پيدا مي کنند که خودشان هم تغيير کنند.
مثلا من خودم در دبيرستان و راهنمايي به شدت شلوغ و به قول معروف شروشيطان بودم و بلد نبودم اين شيطنت را چطور کاناليزه کنم!
اما اکنون يادگرفته ام که چطور با بهبود فردي خودم، ديگران را تحت تاثير قرار دهم و تجربيات ارزشمندم را در اين زمينه در اختيار ديگران قرار دهم. آيا من تغييرات زندگي ام را همه جا فرياد زدم؟ خير!
من تنها خودم را تغيير دادم و به اين ترتيب همه اين تغييرات ديدند و اکنون مشتاقند که بتوانند خودشان را تغيير دهند.


جمله معروفي از يک کشيش هست با اين مضمون: «کودک که بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است و من بايد انگلستان را تغيير دهم.
بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم و در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده را متحول کنم،
و اينک در آستانه مرگ هستم فهميدم که اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم !!»


اين موضوع را مي توانيد در زندگي روزمره خودتان هم ببينيد. مثلا کساني که عقايد ديني يا شخصي خودشان را به زور مي خواهند در مغز شما فرو کنند! حتما شما هم از دست آنها کلافه شده ايد!


 


نکته سوم!


آموزش براي اين است که خود را تغيير دهيد. آموزش چماقي براي کوبيدن در سر ديگران نيست!


منظور چيست؟ حتما ديده ايد کساني را که فکر مي کنند چون در زمينه اي خاص مطالعه کرده اند، از ديگران بيشتر مي فهمند و دائما در حال ايراد گرفتن از ديگرانند! آنها آدم هاي خطرناکي هستند!


بنابراين آموزش بايد به گونه اي باشد که:



  1. بدانيم چماقي براي تخريب ديگران نخواهد شد.

  2. اول از همه از خودمان تغيير را شروع کنيم.

  3. کاري به ديگران نداشته باشيم. بر ديگران با رفتارهاي خوبمان تاثير بگذاريم. نه با نصيحت و غرولند و ايراد گرفتن!



ميخواهم با يک داستان و رويداد شخصي اين بحث را به اتمام برسانم:


يادمه وقتي ازدواج کرده بودم، همسرم چندان علاقه اي به بهبود فردي نداشت. من ميتوانستم او را شماتت کنم و بگم مثل من باش!


اما به جاي اينکار يادمه يکي از بهترين کتاب هاي مارتين سليگمن به نام خوشبيني آموخته شده رو خوندم. اين کتاب و ساير کتاب هايي که ميخواندم تاثير خود را روي من گذاشت و به زودي همسرم پي برد که دچار تغييرات بسيار خوبي شده ام.
او از من خواست کتاب هايم را در اختيار او هم قرار دهم تا بخواند. او تا آن موقع کتاب هاي بهبود فردي نخوانده بود.
اما من سعي کردم آنقدر خودم را ارتقا بدهم و بالا ببرم که او را با خودم به بالا بکشم! بنابراين ارتباطم را روز به روز با او بهتر کردم، لحظه به لحظه به او عشق بدهم و حالشو بهتر کنم.
نتيجه اين شد که او حتي از من جلو زد و هر روز کتاب هاي بيشتري ميخواند. حتي بعد از مدتي من از او چيزاي زيادي ياد ميگرفتم و رفتارهاي بعضا اشتباهم را به من يادآور مي کند.


در يک کلام: خود را تغيير بدهيد، تا دنيا را تغيير بدهيد.


منبع




براساس يک مطالعه جديد از دانشگاه آريزونا ، جواناني که در تلفن هاي هوشمند خود گير کرده اند در معرض خطر ابتلا به افسردگي و تنهايي قرار دارند.

يک مرکز تحقيقاتي رو به رشد پيوندي بين وابستگي به گوشي هاي هوشمند و علائم افسردگي و تنهايي نشان داده است. با اين حال ، هنوز مشخص نيست که اعتماد به تلفن هاي هوشمند پيش از اين علائم است يا اين که برعکس صحيح است: اين که افراد افسرده يا تنهايي به احتمال زياد به تلفن هاي خود وابسته مي شوند.



در مطالعه‌اي از 346 نوجوان بزرگتر ، از سنين 18 تا 20 سالگي ، محقق متيو لاپير و همكارانش دريافتند كه وابستگي به تلفن هاي هوشمند گزارش هاي بالاتري از علائم افسردگي و تنهايي را پيش بيني مي كند و نه برعكس ديگر.

Lapierre ، استاديار گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعي و رفتاري گفت: "راه اصلي اصلي اين است که وابستگي به تلفن هاي هوشمند به طور مستقيم علائم افسردگي بعدي را پيش بيني مي کند." "مسئله اي وجود دارد که افراد کاملاً به دستگاه متکي هستند ، از لحاظ احساس اضطراب در صورت عدم دسترسي به آن ، و آنها از اين به ضرر زندگي روزمره خود استفاده مي کنند."

در اين تحقيق که در ژورنال Adolescent Health منتشر خواهد شد ، لاپير و هم نويسندگانش بر وابستگي تلفن هاي هوشمند - اعتماد رواني فرد به دستگاه - بيشتر متمرکز شده اند تا استفاده عمومي گوشي هوشمند ، که در واقع مي تواند مزايايي را به همراه آورد.





لاپير گفت: "اين تحقيق از اين نگراني من ناشي مي شود که بيش از حد توجه به استفاده عمومي از تلفن هاي هوشمند وجود دارد." "تلفن هاي هوشمند مي توانند مفيد باشند. آنها به ما کمک مي کنند تا با ديگران ارتباط برقرار کنيم. ما واقعاً سعي کرده ايم تا اين ايده وابستگي و استفاده مشکل دار از تلفن هاي هوشمند را محرک اين نتايج رواني قرار دهيم."

پنگfeي ژائو ، دانشجوي استاد ارتباطات ، که همزمان نويسنده اين مطالعه با لاپير و دانشجو دکتري ارتباطات ، بنيامين کاست است ، گفت: دانستن جهت ارتباط بين وابستگي به گوشي هاي هوشمند و پيامدهاي ضعيف رواني بسيار مهم است.

ژائو گفت: "اگر افسردگي و تنهايي منجر به وابستگي به تلفن هاي هوشمند شود ، مي توانيم با تنظيم سلامت روان افراد ، وابستگي را کاهش دهيم." "اما اگر وابستگي به تلفن هاي هوشمند (قبل از افسردگي و تنهايي) ، همان چيزي است که ما پيدا کرديم ، مي توانيم وابستگي گوشي هاي هوشمند را براي حفظ يا بهبود رفاه کاهش دهيم."

محققان ميزان وابستگي گوشي هاي هوشمند را با درخواست از شرکت کنندگان در مطالعه براي استفاده از يک مقياس چهار نقطه اي براي ارزيابي يک سري جمله ها ، مانند "من وحشت مي کنم وقتي که نمي توانم از تلفن هوشمند خود استفاده کنم" را وحشت مي زنم.

شرکت کنندگان همچنين به سؤالات طراحي شده براي سنجش تنهايي ، علائم افسردگي و استفاده روزانه از تلفن هوشمند آنها پاسخ دادند. آنها در شروع مطالعه به سؤالات پاسخ دادند و دوباره سه يا چهار ماه بعد.



محققان مي گويند اين مطالعه به نوجوانان مسن تر انجام شده است ، به دلايل مختلف به چند دليل مهم است: اول ، آنها تا حد زيادي با تلفن هاي هوشمند بزرگ شده اند. دوم ، آنها در يک سن و مرحله گذار زندگي قرار دارند که در برابر پيامدهاي بهداشت رواني ضعيف مانند افسردگي آسيب پذير هستند.

ژائو گفت: "اين ممکن است وابستگي به تلفن هاي هوشمند را براي نوجوانان ديرتر آسانتر کند و تلفن هاي هوشمند ممکن است تأثير منفي بيشتري بر روي آنها بگذارند زيرا در حال حاضر در معرض افسردگي يا تنهايي بسيار آسيب پذير هستند."

محققان گفتند با توجه به تأثيرات منفي بالقوه وابستگي به گوشي هاي هوشمند ، ممکن است براي افراد ارزش داشته باشد که در صورت وم ارتباط خود را با دستگاه هاي خود و مرزهاي خود تحميل ارزيابي کنند.

ژائو گفت ، به دنبال راه هاي جايگزين براي مديريت استرس مي تواند يکي از راهکارهاي مفيد باشد ، زيرا تحقيقات ديگر نشان داده است که برخي از افراد در تلاش براي رفع استرس به تلفنهاي خود روي مي آورند.

ژائو گفت: "وقتي افراد احساس استرس مي كنند ، بايد از ديگر روشهاي سالم براي مقابله استفاده كنند ، مانند صحبت با يك نزديك براي گرفتن پشتيباني يا انجام برخي تمرينات يا مراقبه."

تلفن هاي هوشمند هنوز يک فناوري نسبتاً جديد هستند و محققان در سراسر جهان همچنان به بررسي چگونگي تأثيرگذاري بر زندگي افراد مي پردازند. لاپير گفت اکنون که محققان مي دانند بين وابستگي تلفن هاي هوشمند و افسردگي و تنهايي ارتباط وجود دارد ، کارهاي آينده بايد بر درک بهتر دليل اين رابطه متمرکز شوند.

وي گفت: "کاري که ما انجام مي دهيم پاسخ دادن به برخي سؤالات اساسي در مورد اثرات رواني وابستگي به تلفن هاي هوشمند است." "سپس ما مي توانيم بپرسيم ،" خوب ، چرا اين مورد است؟ "

منبع


تحقيقات جديد (Chopik & Grimm، 2019) از دانشگاه ايالتي ميشيگان نشان مي دهد که من به عنوان يک فرد مسن در رتبه بندي پايين تر از رشته پزشکي خودشيفتگي تنها نيستم. اين مطالعه طولي توسط ويليام چوپيک و کوين گريم در جديدترين شماره روانشناسي و پيري منتشر شده است.

آخرين تحقيقات مبتني بر طول عمر (2019) در مورد چگونگي تغيير خودشيفتگي از بزرگسالي به بزرگسالي ، قابل توجه است زيرا ، بر خلاف اکثر مطالعات مربوط به خودشيفتگي ، محققان MSU به نمونه هاي مقطعي تکيه نکردند ، که فقط عکس فوري از خودشيفتگي را نسبت به سالهاي گذشته ارائه مي دهند. مدت زمان کوتاهي.

ماهيت طولي اين تحقيق به جداسازي برخي اسطوره هاي نسل محور در مورد خودشيفتگي کمک مي کند ، مانند حدس و گمان هاي تفرقه آميز مبني بر اينکه "هزاره ها" نسبت به "بومرها" يا برعکس ، خودشيفتگي بيشتري دارند.

محققان با مطالعه نمونه اي از 747 شرکت کننده از نسل هاي مختلف اعم از سنين 13 تا 77 ساله در يک بازه زماني طولاني ، تشخيص دادند که صرف نظر از نسلي که متعلق به فردي است ، نوجوانان تمايل دارند صفات خودشيفتگي بيشتري را نسبت به بزرگترها نشان دهند.

همانطور که نويسندگان توضيح مي دهند ، "ما دريافتيم که شکل هاي ناسازگارانه تر خودشيفتگي (به عنوان مثال ، حساسيت ، اراده) در کل زندگي کاهش يافته و استقلال فردي در طول زندگي افزايش يافته است."

پيشگويي اصلي اين تحقيق اينست که صفات خودشيفتگي به طور معمول با گذشت زمان و با افزايش سن کاهش مي يابد ، صرف نظر از اينکه در چه دهه اي شخصي به دنيا آمد.

ويليام چوپيک ، استاديار روانشناسي دانشگاه MSU ، گفت: "در فرهنگ ما روايتي وجود دارد که نسل ها بيشتر و بيشتر از خودشيفتگي مي شوند ، اما هيچ کس تاکنون به آن نگاه نکرده است يا اينکه چگونه با سن همزمان متفاوت است." و نويسنده اصلي اين مطالعه ، در انتشار خبري گفت.

چوپيک و گريم دريافتند که بزرگسالي هنگامي که نوبت به خودشيفتگي مي رسد سريعترين دوره تغيير است. به گفته چوپيک ، قوي ترين انگيزه مرتبط با کاهش خودشيفتگي در بزرگسالان جوان به نظر مي رسد اولين کار شما و پيوستن به نيروي کار است.

چوپيک گفت: "اتفاقاتي وجود دارد که در زندگي اتفاق مي افتد که مي تواند افراد را کمي تکان دهد و آنها را وادار به سازگاري با کيفيت خودشيفتگي خود کند." "با افزايش سن ، روابط جديدي ايجاد مي کنيد ، تجربيات جديدي را آغاز مي کنيد ، خانواده اي را راه اندازي مي کنيد و مواردي از اين دست. همه اين عوامل باعث مي شوند کسي متوجه شود که همه چيز در مورد آنها نيست." و هر چه پيرتر مي شويد ، بيشتر به دنيايي فکر مي کنيد که ممکن است از آن کنار بياييد. يک احساس وجود دارد که خودشيفتگان متوجه مي شوند که اگر مي خواهند دوست داشته باشند يا روابط معنادار داشته باشند ، راه رسيدن به آنها هوشمندانه نيست. "









هر کس مي تواند هر از گاهي در کنترل عصبانيت خود مشکل داشته باشد. ممکن است شما نااميد شويد زيرا در يک پروژه بزرگ اشتباه بزرگي مرتکب شده ايد و بايد دوباره از ابتدا شروع کنيد. شايد شما در رفت و آمد طولاني گير کرده باشيد و يک ساعت با خانه دير شود. ممکن است از خويشاونداني عصباني شويد که تازه نمي توانند خواستار وقت و توجه شما شوند. همه اينها موقعيت هايي هستند که مي توانند هر کسي را به فرياد کشيدن فرياد بزنند ، اگر فقط در سرنوشت.

چگونه در مورد افرادي که مي دانيد مزمن هستند که با تحريکات ناچيز يا ناچيز آمادگي منفجر شدن دارند؟ چه نوع موقعيت هايي باعث مي شود تا آنها بيشتر به سطح خشم بالاتر و بالاتر برسند ، يا هميشه در آستانه منفجر شدن از روي هيچ چيز قرار دارند؟ و وقتي عصبانيت خود را رها مي کنند ، بعد چه مي شود؟ آنها به هيچ وجه به شريک زندگي خود فرياد نکشيدند ، و اکنون شريک زندگي در را پشت سر مي گذارد ، اذيت مي شود و از اينكه با چنين رفتارهاي بي ادبانه و توهين آميز رفتار شود ، اذيت و انزجار مي شود. اين رد حتي بيشتر عصبانيت آنها را القا مي کند.

چرا ممکن است عصبانيت براي برخي از افراد چنين مشکلي ايجاد کند؟ به گفته روانشناس Nienke de Bles و همکارانش (2019) ، از دانشگاه ليدن در هلند ، منبع عصبانيت مزمن و اپيزودهاي عصبانيت ممکن است در اختلالات رواني اضطراب و افسردگي نهفته باشد. به عنوان مثال ، نويسندگان توجه داشته باشند كه ميزان تحريک پذيري 50? بسيار شگفت آور در بين مبتلايان به اختلال افسردگي اساسي وجود دارد که 26 تا 49? آنها حملات عصبانيت را تجربه مي کنند. مبتلايان به ديستمي ، نوعي اختلال افسردگي مزمن اما کم تحرک ، داراي ميزان بالايي از حملات عصبانيت هستند که از 28 تا 53 درصد تخمين زده مي شود. در بين مبتلايان به اختلال اضطراب يا وسواس فکري نيز ميزان بالاي خصومت و عصبانيت وجود دارد.

همانطور که از اين آمار چشمگير است ، نويسندگان هلندي معتقدند که داده ها ممکن است ناقص باشد. مطالعات تحقيقاتي با تعيين اين درصد ها از اقدامات عصبانيت استفاده مي کنند که ، به گفته تيم تحقيق ، به اندازه کافي تأييد نشده اند. در برخي موارد ، اين آمار براساس آزمايشات بسيار کوتاه عصبانيت و تحريک پذيري انجام مي شد ، از يک مورد واحد تا شايد چهار مورد از ارزيابي ديگري که در ابتدا به منظور بررسي خشم نبوده است.

علاوه بر اين ، مطالعات قبلي ، آنچه که به عنوان خشم "صفت" شناخته مي شود (تمايل به عصبانيت در تمام مدت) از عصبانيت "حالت" (عصبانيت در زمان آزمايش) جدا نکردند. همانطور که نويسندگان خاطرنشان مي کنند ، "تمايز بين بيماران داراي تمايل عصباني به عنوان يک عامل ثابت در شخصيت ، و بيماراني که با عصبانيت به يک وضعيت فوري پاسخ مي دهند ، از اهميت باليني برخوردار است" (ص 260).

راي آزمايش نقش هر دو شکل عصبانيت در اضطراب و اختلالات افسردگي ، د بلس و همكاران. شرکت کنندگان از يک مطالعه طولي در مقياس بزرگ مستقر در هلند که به مدت چهار سال مردم را دنبال مي کرد ، جذب کردند. نمونه اصلي شامل تقريبا 2900 بزرگسال در سنين 18 تا 65 سال است که از انواع سايتهاي درماني در جامعه استخدام شده اند ، اگرچه کنترل هايي نيز وجود داشته است که سابقه زندگي در اختلالات رواني را نداشته اند. اطلاعات مربوط به مطالعه خشم از حدود 2300 نفر بود که در موج چهارم اين پيگيري شرکت کردند.

در اين مطالعه نه تنها مقياس هاي عصبانيت بلکه اقدامات جمعيتي از جمله سوابق تحصيلي ، شاخص توده بدني ، تاريخ مصرف سيگار ، سابقه زندگي وابستگي و سوء مصرف به الکل و استفاده از مواد مخدر در يک ماه گذشته انجام شد. متوسط ??سن نمونه 46 سال بود و بيشترين سن آنها بين 33 تا 59 سال بود. دو سوم زن بودند. همانطور که انتظار مي رود در يک نمونه روانپزشکي ، مبتلايان به اضطراب و افسردگي بيشتر از افراد سيگاري ، توده بدني بالاتري داشته و از سابقه وابستگي و سوء مصرف به الکل گزارش شده باشند.

براي سنجش خشم صفت ، نويسندگان هلندي از شرکت کنندگان خواستند مقياس 10 مورد را که در تحقيقات شخصيت مورد استفاده قرار مي گيرد ، تکميل کنند. نيمي از موارد خشم خصيصه ، يک حالت کلي را براي تجربه خشم و درنهايت ابراز آن (خلق و خو) ارزيابي کردند. پنج نفر باقيمانده از آنها پرسيدند که آيا شرکت کنندگان پس از نوعي تحريک ابراز خشم مي کنند يا خير. نمونه موارد صوتي "من به سرعت اذيت مي شوم" و "من به سرعت تحريک مي شوم." تمايل به ابراز خشم به صورت طغيان ، يا کيفيتي شبيه به حالت ، توسط يک مقياس گزارشگري که در آن شرکت کنندگان اظهار داشتند ، مورد استفاده قرار گرفت. اين که آنها غالباً دچار تحريک ، بيش از حد نسبت به ناراحتي هاي جزئي ، بيش از حد عصبانيت و عصبانيت نسبت به ديگران ابراز مي کردند ، و حداقل يک حمله خشم در يک ماه گذشته داشته اند. براي اينکه به عنوان يک حمله خشم قلمداد شود ، شرکت کنندگان بايد علائمي از قبيل احساس اينکه قلب آنها در حال مسابقه است يا نفس نفساني ، لرزيدن ، احساس سرگيجه ، عرق کردن ، احساس حمله به ديگران و پرتاب يا از بين بردن اشياء را بررسي مي کنند.

منبع



همه ما از موجودات، اشيا و يا موقعيت‌هاي مختلف مي‌ترسيم. اين ترس‌ها حقيقي و براي حفظ سلامت و بقاي ماست اما هرگاه اين ترس مکرر يا دائمي، شديد و غيرمنطقي شود و باعث احتراز يا اجتناب از موقعيت يا اشياي خاص شود، فوبيا ناميده مي‌شود.


روانشناسان بر اين باورند که تفاوت مشخصي ميان ترس و فوبيا وجود دارد.


ترس يک پاسخ طبيعي به محرک‌هاي زيان‌‍آور و يا تهديدآميز است. اين پاسخ در جانوران براي حفظ حيات انجام مي‌گيرد و در انسان به عنوان موجودي با زندگي اجتماعي، علاوه بر حفظ حيات براي حفظ موقعيت‌هاي اجتماعي و خانوادگي، در اشکال متفاوتي ظاهر مي‌شود. فوبيا بسيار مشابه ترس است اما يک تفاوت اساسي ميان اين دو وجود دارد: فوبيا مي‌تواند نسبت به محرک‌هاي بي‌ضرر باشد يا در قبال محرک‌هاي مضر، ميزان ترس و وحشت به قدري زياد باشد که زندگي فرد را مختل کند.


به عنوان مثال بسياري از مردم از عنکبوت مي‌ترسند، اما کساني که فوبيا دارند، با اين نگراني اشتغال ذهني دارند و انرژي زيادي مصرف مي‌کنند تا از برخورد با عنکبوت دوري کنند و حتي از مکان‌ها و موقعيت‌هايي که ممکن است عنکبوت وجود داشته باشد، اجتناب مي‌کنند. فوبيا با استرس بيشتري نسبت به ترس همراه است و به همين علت باعث اختلال در زندگي روزمره فرد مي‌شود.


فوبيا به چند دسته تقسيم مي‌شود:



  • فوبياي خاص نسبت به شي يا موجود خاص، مثل فوبياي مکان بسته يا فوبياي دندانپزشک

  • فوبياي مکان‌هاي باز (Agoraphobia) که فرد در آن نسبت به به مکان‌هاي عمومي و شلوغ دچار ترس و اضطراب مي‌شود

  • فوبياي اجتماعي (اختلال اضطرابي اجتماعي) که فرد با قرار گرفتن در موقعيت‌هاي اجتماعي خاص دچار آن مي‌شود.


نوع اول و دوم فوبيا مشخص‌تر از نوع سوم است و اغلب فرد مبتلا از آن آگاه است، اما نوع سوم بسيار پيچيده است و با وجود آنکه زندگي افراد را مختل مي‌کند، بسياري از ابتلا به آن آگاه نيستند.


 


هرچند مشخصات کلي فوبيا اجتماعي براي اول بار در زمان بقراط تعريف شده بود، اما اين اصطلاح را نخستين بار ژانت در سال 1903 در توصيف بيماراني بکار برد که هنگام صحبت کردن، نواختن ساز يا نوشتن دچار ترس مي‌شدند.


فوبيا اجتماعي نوعي اختلال اضطرابي است که باعث ترس نامعقول و بيش از اندازه از شرمساري يا تحقير در مناسبات اجتماعي مي‌شود. افرادي که به اين اختلال مبتلا هستند، در برقراري ارتباط با ديگران، دوست يابي، سخنراني و اجرا در مقابل جمع دچار مشکل هستند. آنها متوجه اين مساله هستند که ترسشان بدون علت و منطق است، اما در مقابله با آن ناموفق هستند. اين اختلال با خجالتي بودن کاملا متفاوت است، چرا که خجالت احساسي گذرا است اما فوبيا اجتماعي ترسي پايدار است که زندگي فرد را مختل مي‌کند.


دلايل ابتلا به فوبياي اجتماعي چندان مشخص نيست، اما سه عامل اصلي براي آن برشمرده شده است:



  • وراثت: فوبيا اجتماعي همانند ساير اختلالات اضطرابي مي تواند ريشه وراثتي داشته باشد. هرچند مشخص نيست اين اختلال چقدر به واسطه وراثت و چقدر تحت تاثير محيط است.

  • فعاليت مغز: همانند تمامي اختلالات روانشناختي، فعل و انفعالات مغز نقش مهمي در بروز فوبيا اجتماعي بازي مي‌کند. به عنوان مثال پرکاري در ناحيه آميگدال (بخشي از سيستم ليمبيک که در يادگيري، حافظه احساسات نقش مهمي دارد)، فرد را بيشتر مستعد اختلالات اضطرابي مانند فوبيا اجتماعي مي‌کند.

  • محيط: عوامل محيطي در ايجاد اين اختلال نقش دارند، تجربيات نامناسب زمان کودکي، معلوليت جسماني و همچنين قرار گرفتن در کنار افرادي که دچار اين اختلال هستند در ايجاد و پيشروي آن نقش دارند.


فوبياي اجتماعي علائم مختلفي دارد که هم بصورت فيزيولوژيک و هم بصورت رفتار بروز مي‌کند. تهوع، تعرق بيش از اندازه، لرزش يا تکان دادن دست و پا، مشکل تکلم، سرگيجه يا سبکي سر، تپش قلب و خشکي دهان از جمله علائم جسماني آن است.


علائم رواني مي‌توانند شامل نگراني طولاني و شديد از موقعيت‌هاي اجتماعي خاص و اجتناب از آنها و نگراني عميق از قضاوت ديگران در مورد خود باشد. اين افراد معمولا خودمنتقد و کمال‌گرا هستند. آنها ممکن است براي احترازهاي از برخي موقعيت‌ها يا شرايط اجتماعي در مشاغلي کار کنند که به توانايي بسيار کمتري از قابليت‌هاي آنها نياز دارد و در برخي موارد ممکن است افکار خودکشي داشته باشند.


فوبياي اجتماعي يکي از شايعترين اختلالات اضطرابي است و درصد قابل توجهي از افراد در جوامع مختلف دچار آن هستند، اما عدم آگاهي از اينکه اين اختلال نيازمند شناسايي و درمان است، مانع مراجعه آنها به پزشک و روانشناس مي‌شود. اگر شما هم دچار علائم فوق هستيد با پزشک يا روانشناس م کنيد.


منبع


بُلَندي‌هَراسي يا ترس از ارتفاع يا آکروفوبيا (انگليسي: Acrophobia) يکي از انواع هراس‌هاي ويژه است که شامل ترس از ارتفاعات مي‌شود. اين نوع ترس در صورتي که فرد را دچار وحشت يا اختلال هراس کند مي‌تواند خطرناک باشد. خوشبختانه ترس از ارتفاع درمان‌پذير است و بيشتر افرادي که به دنبال درمان هستند مي‌توانند به‌طور کامل بر ترس‌هاي خود غلبه کنند.ترس از ارتفاع بعد از ترس از عنکبوت رايج‌ترين فوبيا در انگلستان است. طبق تحقيقات، چهارده درصد از مردم انگليس آکروفوبيا دارند و در ن بيشتر از مردان است.



تعريف



  1. فکر کردن به شرايطي که طي آن فرد در بلندي قرار دارد و در صورت نبود کمک احتمال افتادن وي وجود دارد، يا تماشا کردن فردي در چنين شرايطي، افراد مبتلا به ترس از ارتفاع را دچار اضطراب مي‌کند.

  2. همچون در ساير فوبياها يا هراس‌ها، فرد کاملاً متوجه غيرمنطقي و نامعقول بودن ترس خود است، ولي با اين وجود نمي‌تواند بر آن غلبه کند.

  3. در صورتي که فرد در شرايط استرس‌زا (بلندي) قرار بگيرد دچار اضطراب و ترس شديد مي‌شود. ممکن است او براي مقابله با اين حالت از روش‌هاي ضدهراسي استفاده کند، همچون پوشيدن لباسي خاص، به همراه داشتن وسيله‌اي خاص يا حضور داشتن فردي ديگر.

  4. با وجود اين، اين افراد تا ممکن است از مواجهه با چنين شرايطي پرهيز مي‌کنند، به‌طوري‌که ممکن است در زندگي شخصي يا اجتماعي آن‌ها تأثير منفي داشته باشد.


به‌طور کلي، هر کسي ممکن است چنين علايمي را از خود نشان دهد، اما فرد تنها در صورتي بيمار شناخته مي‌شود که اين ترس زندگي روزانه و خانوادگي او را مختل کند.


علائم ترس از ارتفاع


اگر ترس از ارتفاع داريد، ممکن است هرگز علائم سرگيجه را تجربه نکنيد. در عوض هنگامي‌که در ارتفاع هستيد، احساس ترس کنيد و به‌طور غريزي دنبال چيزي بگرديد که به آن بچسبيد، چراکه نمي‌توانيد تعادل خود را حفظ کنيد. واکنش‌هاي رايج اين نوع ترس عبارت‌اند از: سريع پايين آمدن، حالت خزيدن به خود گرفتن، به زانو درآمدن يا خم‌کردن بدن. از لحاظ احساسي و جسمي، واکنش به اکروفوبيا شبيه واکنش به ديگر ترس‌هاست. در اين نوع ترس ممکن است شروع به لرزيدن، تعريق، تپش قلب، گريه يا حتي فريان کنيد. احساس وحشت و فلج‌شدن کنيد و حتي قدرت تفکر را نيز از دست بدهيد. اگر به اکروفوبيا مبتلا هستيد، احتمالاً از موقعيت‌هايي که باعث مي‌شود زماني در ارتفاع باشيد نيز وحشت داريد. براي مثال نگران باشيد که در تعطيلات آينده به اتاق هتلي مي‌رويد که در طبقه? بالا قرار دارد يا از تعمير خانه به دليل ترس از نردبان صرف‌نظر کنيد يا حتي از رفتن به خانه? دوست‌تان به‌خاطر داشتن بالکن يا قرار داشتن پنجره‌اي بالاي پله‌ها امتناع کنيد.


درمان



  1. دارودرماني که معمولاً از هورمون کورتيزول اغلب به صورت قرص براي درمان استفاده مي‌کنند.

  2. رفتاردرماني شناختي يا مواجهه‌درماني (حساسيت‌زدايي) که فرد را به‌تدريج با موقعيت‌هايي که دچار اضطراب مي‌شود روبه‌رو مي‌کنند تا متوجه ترس غيرمنطقيِ خود شود. اين يک درمان بسيار مؤثر براي بلندي‌هراسي است. متخصصان بيمار را در مواجهه با عامل ترس قرار مي‌دهند و تلاش مي‌کنند تا ترس را مرحله به مرحله کاهش دهند. در موارد بلندي‌هراسي، به بيماران تمرين‌هايي مانند بالارفتن از پله داده مي‌شوند. متخصص بايد بداند که فرد چرا و چگونه دچار ترس مي‌شود. در طي جلسات منظم، پزشک بايد به‌تدريج ارتفاع را افزايش و درجه? ترس را کاهش دهد.

  3. غلبه بر هيجانات خود.

  4. بستن چشم‌ها و کشيدن يک نفس عميق.



يک کارشناس ارشد روان شناسي باليني مهم‌ترين نشانه‌هاي عمومي و ويژگي‌هاي يکي از اختلالات شايع در کودکان را برشمرد.


شايد شما هم کودکاني را ديده باشيد که جنب‌و‌جوش زيادي دارند و به اصطلاح از ديوار راست بالا مي‌روند؛ برخي والدين به اشتباه تصور مي‌کنند که اين شيطنت و بازيگوشي طبيعي است؛ در حالي‌که اين امکان وجود دارد فرزندشان دچار اختلال بيش فعالي باشد.


بيش فعالي اختلال رواني است که از سه سالگي قابل تشخيص است؛ اين اختلال به سه نوع نقص‌توجه، تکانشي و نوع مرکب تقسيم‌بندي مي‌شود.


براي بررسي علائم اين اختلال و اينکه چطور بايد با کودکان بيش فعال رفتار کنيم با عطيه رضايي کارشناس ارشد روان شناسي باليني گفت‌و‌گو کرديم که در ادامه مشروح آن را مي‌خوانيد.


نشانه‌هاي عمومي کودکان بيش فعال


عطيه رضايي کارشناس ارشد روانشناسي باليني درباره نشانه‌هاي عمومي کودکان بيش فعال اظهار کرد: اين کودکان تکاليف و وظايف مدرسه‌شان را به موقع تمام نمي‌کنند؛ آن‌ها نسبت به سخنان و تدريس معلم خود هم بي‌توجه هستند.


وي بيان کرد: کودکان بيش فعال در انجام کار‌ها و تکاليف مدرسه‌شان حواس‌پرت هستند؛ اين افراد تمرکز طولاني مدت ندارند و خيلي زود از انجام وظايف مدرسه‌شان خسته مي‌شوند.


اين کارشناس ارشد روانشناسي باليني افزود: کودکان بيش فعال کم حوصله هستند؛ آنها اغلب سخنان معلم و ديگران را در هنگام صحبت کردن قطع مي‌کنند؛ توجهي به رعايت نوبت ندارند و بي‌اجازه در کلاس و خانه راه مي‌روند و مي‌دوند؛ اين کودکان همچنين کار‌هاي خطرناک را بدون توجه به عواقب آنها انجام مي‌دهند.


ويژگي‌هاي کودکان بيش فعال


رضايي درباره ويژگي‌هاي کودکان بيش فعال تاکيد کرد: اين کودکان بي‌قرار و ناآرام هستند و هيچگاه در يک مکان به شکل ثابت نمي‌نشينند و دائم در حال راه رفتن هستند؛ اين مشکلات در مدرسه نمود بيشتري پيدا مي‌کنند، زيرا موجب برهم زدن نظم کلاس مي‌شوند؛ آن‌ها همچنين تکانشگر هم هستند؛ يعني بدون فکر کردن اقدام مي‌کنند و معمولاً از کار‌هاي خود پشيمان نمي‌شوند.


وي درباره کودکان بيش فعال از نوع نقص توجه تصريح کرد: اين کودکان پيوسته در حال رويا پردازي بوده و تمرکز لازم را ندارند که اين مشکل در مدرسه بيشتر خود را نشان مي‌دهد؛ کودکان بيش فعال از نوع نقص، تمايل ندارند تکاليفي را انجام دهند که نياز به دقت زيادي دارند؛ آن‌ها اغلب به علت نداشتن تمرکز و توجه، کلماتي را که نوشتن آن‌ها را هم بلد هستند در ديکته جا مي‌اندازند.


انواع اختلال بيش فعالي


اين کارشناس ارشد روانشناسي باليني درباره انواع اختلال بيش فعالي گفت: اين اختلال به سه نوع نقص توجه، تکانشي و مرکب تقسيم‌بندي مي‌شود.


رضايي درباره انواع ويژگي‌هاي اختلال بيش فعالي اظهار کرد: کودکاني که دچار اختلال بيش فعالي از نوع نقص توجه هستند، توجه و تمرکز لازم را ندارند و در انجام دادن تکاليف مدرسه‌شان بي‌دقت هستند، همچنين کودکاني که اختلال بيش فعالي از نوع تکانشي دارند، بي‌قرار و ناآرام هستند؛ اين کودکان معمولاً زياد صحبت مي‌کنند؛ در بيش فعالي از نوع مرکب هم ترکيب علائم نقص توجه و تکانشي وجود دارد؛ بنابراين کودکان مبتلا به اين نوع بيش فعالي علاوه بر توجه نداشتن، در کنترل تکانش هم با مشکل مواجه هستند.


زمان طلايي تشخيص اختلال بيش فعالي


وي بيان کرد: اختلال بيش فعالي از سه سالگي قابل تشخيص است؛ معلمان در مدرسه مي‌توانند کودکان دچار اين اختلال را شناسايي کنند؛ روانپزشکان و روان شناسان باليني هم از طريق آزمون‌ها و مشاهدات رفتاري اختلال بيش فعالي را تشخيص قطعي مي‌دهند.


علل ايجاد کننده اختلال بيش فعالي


اين کارشناس ارشد روان شناسي باليني درباره علل ايجاد کننده اختلال بيش فعالي گفت: علت اصلي ايجاد کننده اين اختلال ناشناخته است، اما عوامل متعدد ژنتيکي، عصبي، شيميايي، فيزيولوژيکي، اجتماعي و روان شناختي در بروز اختلال بيش فعالي نقش دارند.


رضايي درباره روش‌هاي درمان اختلال بيش فعالي اظهار کرد: در درمان اين اختلال دارو درماني تاثير زياد، اما کوتاه مدتي در کنترل علائم رفتاري کودکان بيش فعال دارد به همين علت در کنار درمان دارويي بايد از مداخلات روانشناختي هم استفاده شود.


روش‌هاي موثر رفتار با کودکان بيش فعال


وي روش‌هاي موثر رفتار با کودکان بيش فعال را به شرح زير توضيح داد.


1- حساسيت زياد به خرج ندادن


به بيش فعالي فرزند خود حساسيت فراوان نشان ندهيد، زيرا اين احتمال وجود دارد که اين رفتار براي جلب‌توجه باشد، حساسيت زياد نسبت به اين کودکان در بيشتر مواقع باعث مي‌شود که آن‌ها رفتار مخرب خود را بيش از پيش ادامه دهند بدون اينکه آن را اصلاح کنند.


2- آرام نگه داشتن محيط خانه


با روش‌هايي هر چند کوتاه مدت، خانه را آرام نگه داريد، زيرا کودکان بيش فعال در محيط پرسر و صدا و شلوغ، تحريک‌پذيري بيشتري نشان مي‌دهند.


3- تمرکز بچه بيش فعال را در خانه به هم نزنيد


زماني که فرزند بيش فعال شما در خانه مشغول انجام تکليف مدرسه است با او صحبت نکنيد، رفت و آمدهايتان را هم محدود و صداي تلويزيون و ساير وسايل صوتي را کم کنيد، زيرا اين کودکان خيلي زود و با هرگونه محرک بيروني تمرکز خود را از دست مي‌دهند.


4- براي کار‌ها و وظايف کودکان بيش فعال برنامه‌ريزي کوتاه مدت انجام دهيد.


به کودکتان برنامه‌ريزي در کار‌ها را ياد بدهيد و به او کمک کنيد تا برنامه روزانه براي خودش بنويسد، تعداد کار‌هاي کمي را در زمان مشخص از او درخواست کنيد؛ دانش آموزان بيش فعال بايد در هر زمان کار‌هاي محدودي را انجام دهند.


بازي‌هاي موثر براي حفظ و افزايش توجه کودکان بيش فعال


رضايي بازي‌هاي موثر براي حفظ و افزايش توجه کودکان بيش فعال را به شرح زير يادآور شد.


1-بازي رادار


از فرزند خود درخواست کنيد حدود 5 ثانيه حواس خود را روي شما متمرکز کند و هيچ کار ديگري در اين زمان انجام ندهد، اين مدت زمان را در بازي‌هاي بعدي افزايش دهيد و در قبال انجام درست اين بازي به فرزند خود پاداش مورد علاقه اش را بدهيد.


2- بازي نگاهتو برنگردون


نگاه خود را به چشمان فرزندتان بدوزيد تا متوجه شويد که چه کسي بيشتر مقاومت مي‌کند و نگاهش را ديرتر برمي‌گرداند؛ مثل بازي قبلي مدت زمان انجام اين بازي را هم کم‌کم بيشتر کنيد.


3- بازي حواس‌پرت کردن


هنگامي‌که فرزندتان مشغول انجام دادن تکاليف مدرسه است، به او بگوييد که قصد دارم حواست را پرت کنم؛ مقاومت کن تا حواست پرت نشود، به هر ميزان که فرزند شما بيشتر در انجام اين کار مقاومت کرد او را با يک فعاليت خوشايند خوشحال کنيد تا اين رفتار در او تقويت شود.


منبع


افسردگي يک اختلال خُلقي‌ است و با علائمي چون اندوه، بداخلاقي، بي‌علاقگي و احساس بي‌ارزشي در فرد همراه است اما علائم آن محدود به روان نمي‌شود.


افسردگي مي‌تواند در قالب علائم جسمي مثل سردرد، کمردرد، درد عضلات و مفاصل، درد قفسه سينه، درد در سيستم گوارشي، خستگي، بي‌خوابي و . نيز بروز کند. کارشناسان سلامت روان معتقدند بخش‌هاي احساسي مغز که تحت تاثير افسردگي قرار مي‌گيرند به بروز احساس درد در بدن کمک مي‌کنند. به همين دليل نيز افسردگي، شما را نسبت به محرک‌هاي فيزيکي درد حساس‌تر مي‌سازد.


متخصصان همچنين معتقدند که افسردگي وضعيت پلاکت‌هاي خوني را نيز تغيير داده و در برخي بيماران موجب بروز بيماري‌هاي قلبي و عروقي مي‌شود.


به نقل از هلتيرميشيگان، بسياري از مراجعات به مراکز درماني در واقع مرتبط با همين علائم فيزيکي افسردگي هستند چرا که اغلب مردم فکر مي‌کنند دچار يک مشکل جسمي شده‌اند در حالي که عامل اين دردها ريشه در افسردگي دارند. البته بسياري از ناراحتي‌ها و مشکلات جسمي مانند سردرد مي‌توانند سرچشمه‌هاي ديگري نيز داشته باشند و بنابراين هنگام تشخيص افسردگي بايد علائم جسمي و رواني را با هم در نظر گرفت.


منبع : جام جم آنلاين


هوش هيجاني (Emotional Intelligence) را مي‌توان يکي از رايج‌ترين مُدهاي مديريتي دهه‌هاي اخير دانست.


شايد کمتر اصطلاحي را بتوان در حوزه‌ي مديريت و روانشناسي يافت که به اندازه‌ي هوش هيجاني، هم‌زمان از يک سو مفاهيم ارزشمند و عميق را در خود جاي داده و از سوي ديگر، به صورت گسترده در قالب حرف‌ها و توصيه‌ها و ادعاهاي غيرعلمي، رواج يافته و تکثير شده باشد.


ما در درس هوش هيجاني مي‌کوشيم با استناد و استفاده از ابزارها، مقاله‌ها و تحقيقات معتبر، ضمن تلاش براي حفظ سطح علمي مطالب، تا حد امکان مباحث زيرمجموعه‌ي هوش هيجاني را به شکلي کاربردي و قابل استفاده، ارائه کنيم.


دوره هوش هيجاني متمم را مي‌توانيد مکمل درس‌هاي #مذاکره، #آموزش فروش و #مهارت ارتباطي در نظر بگيريد.


تاريخچه هوش هيجاني و توجه به اهميت آن


اگر منظورمان صرفاً توجه به نقش و اهميت هيجان و احساسات در رفتار و #تصميم گيري باشد، بايد بگوييم که هوش هيجاني چند هزار سال (حداقل در حد يونان باستان) قدمت دارد.


تعريف طبع چهارگانه براي انسان و به‌کار بردن مفاهيمي مثل خُلق، نمونه‌هايي از توجه به نقش هيجانات در رفتار و تصميم انسان هستند.


طي يک قرن اخير هم، در زمينه‌ي هيجانات و نمايش آن‌ها در قالب زبان بدن و چهره و رفتار، و نيز پاسخ‌هاي هيجاني بدن انسان، مطالعات گسترده‌اي انجام شده که چار داروين و پل اکمن از پيشتازان آن بوده‌اند.


نقش احساسات در تصميم گيري هم، چيزي است که در تحقيقات متعدد، از جمله کارهاي دنيل کانمن و همکارانش، مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است.


بنابراين مي‌توانيم بگوييم  هوش هيجاني تلاش براي تعريف يک چارچوب جديد بر اساس دانسته‌هاي قبلي است و نه خلق يک علم جديد. 


اما اگر بخواهيم تاريخچه هوش هيجاني را بر اساس به کار بردن اين اصطلاح و ترويج آن بسنجيم و بررسي کنيم، مي‌توانيم بگوييم هوش هيجاني با پيتر سالووي (Peter Salovey) و جان ماير (John D. Mayer) در سال 1990 آغاز شده و در ادامه توسط کساني مانند دنيل گلمن و بار-اُن توسعه و رواج يافته است.


امروزه پس از گذشت سه دهه، موضوعاتي مانند کاربرد هوش هيجاني در مديريت و رهبري سازماني،‌ از جمله مباحث شناخته‌شده و جاافتاده در بسياري از دوره‌هاي MBA و مديريت کسب و کار محسوب مي‌شوند.


با وجودي که ما در بحث تعريف و اهميت هوش هيجاني به جزئيات بيشتري در اين‌‌باره مي‌پردازيم، اما فعلاً در حد معرفي، مطالعه‌ي چند جمله از جان ماير مي‌تواند روشنگر و راه‌گشا باشد (+):




هوش هيجاني چيست؟


از منظر علمي، هوش هيجاني يعني توانايي دريافت دقيق هيجانات خود و ديگران؛ درک اين‌که عواطف و هيجانات ما حامل چه پيامي درباره‌ي رابطه‌مان با ديگران هستند؛ و مدير عواطف و هيجانات خود و ديگران.


چنين تعريفي ااماً شامل صفاتي مانند خوش بيني، آغازگر بودن و اعتماد به نفس – که برخي تعريف‌هاي رايج به آن‌ها اشاره مي‌کنند – نمي‌شود.




[ مطالعه بيشتر: تعريف هوش هيجاني و تاريخچه آن ]


هوش هيجاني: دانش يا مهارت؟


اين نکته را بايد همواره به خاطر داشته باشيم که هوش هيجاني هنوز تا تبديل شدن به يک دانش با چارچوب مشخص و مفهوم پردازي شفاف، فاصله‌ي بسياري دارد.


در درس‌هاي آتي خواهيم ديد که مدل‌هاي متعددي درباره‌ي هوش هيجاني ارائه شده‌اند که چندان با يکديگر هم‌خوان نيستند و درباره‌ي ابعاد هوش هيجاني اتفاق‌نظري وجود ندارد.


ضمناً اين حوزه، بخش مهمي از داشته‌هاي خود را از ساير حوزه‌هاي علوم استخراج کرده‌ است.


به عبارت ديگر، آن‌چه تحت عنوان هوش عاطفي يا هوش هيجاني مي‌خوانيم و مي‌آموزيم و مي‌آموزانيم، عموماً گردآوري شده از حوزه‌هاي مختلف روانشناسي و رفتارشناسي است.


از سوي ديگر، اين را هم به خوبي مي‌دانيم که تأکيد همه‌ي بزرگاني که در زمينه‌ي هوش هيجاني کار کرده‌اند، اين بوده که افزايش هوش هيجاني عملي است و تلاش و تمرين براي بهبود هوش هيجاني، کاملاً قابل دفاع است.


با مجموع اين توضيحات، مي‌توانيم هوش هيجاني را در ذهن خود، مهارتي تصور کنيم که بر پايه‌ي دستاورد رشته‌هاي مختلف علمي، و تلاش محققان ميان‌رشته‌اي، توسعه يافته است.


EI يا EQ؟ کدام درست است؟


در متن‌ها و سخنراني‌هايي که درباره‌ي هوش هيجاني مي‌خوانيم و مي‌شنويم، دو اصطلاح EQ و EI هم زياد ديده مي‌شوند.


اصطلاح EI مخفف Emotional Intelligence است و از نخستين روزهايي که مفهوم هوش هيجاني مطرح شد، استفاده از آن رواج يافت. معمولاً نوشته‌ها و مقاله‌هاي رسمي، استفاده از EI را ترجيح مي‌دهند.


اصطلاح EQ کمي تجاري‌تر است و به تقليد از ضريب هوشي يا IQ (مخفف Intelligence Quotient) ساخته شده است.


وقتي EI را به کار مي‌بريم، منظورمان هوش هيجاني به شکل کيفي است (مثلاً به صورت کاملاً کيفي، از اصطلاح‌هاي هوش هيجاني بالا و هوش هيجاني پايين، يا اهميت هوش هيجاني حرف مي‌زنيم؛ بدون اين‌که منظورمان واقعاً مقدار عددي هوش هيجاني باشد).


اما اگر از EQ استفاده مي‌کنيم، قاعدتاً منظورمان اين است که هوش هيجاني را به شکل يک شاخص عددي مد نظر داريم. اگر شاخص واضح و پرسشنامه شفافي را تعيين نکرده باشيم و صرفاً مدام EQ را در برابر IQ قرار دهيم، مي‌توان گفت در حال استفاده‌ي تجاري از اين بحث علمي هستيم.


دانشمندان بزرگ در زمينه‌ي هوش هيجاني


هوش عاطفي يا هوش هيجاني را مي‌توان زيرمجموعه‌اي از روانشناسي مثبت گرا دانست که دانشمندان بسياري از جمله پيتر سالووي (Peter Salovey)، رووِن بار-اون (Reuven Bar-on)، دانيل گلمن و مارتين سليگمن براي توسعه‌ي آن زحمت کشيده‌اند.


البته هوش هيجاني منتقداني هم داشته که معمولاً به تجاري‌شدن بيش از حد اين حوزه و فاصله گرفتن آن از فضاي آکادميک بدبين يا معترض بوده‌اند.


ادوين لاکه (Edwin Locke)، از جمله‌ي دانشمندان بزرگي است که معتقدند هوش هيجاني، مي‌تواند گمراه‌کننده باشد. لاکه توضيح مي‌دهد که در حوزه‌ي روانشناسي، ابزارها و مفاهيم دقيق‌تر و ارزشمند‌تري هستند که همان کارکردهاي هوش هيجاني را دارند، اما قابل تعريف، قابل سنجش و قابل توسعه هستند. به همين علت، لازم نبوده چنين مفهوم مبهمي به‌کار گرفته شود.


توجه به اين اختلاف‌نظرها، باعث مي‌شود در مطالعه و يادگيري هوش هيجاني، براي رويارويي با اختلاف نظر در تعريف هوش هيجاني و کارکردها و کاربردهاي هوش هيجاني آمادگي داشته باشيم و بدون درگير شدن با اين اختلاف‌ها، آن‌چه را براي کار و زندگي خود لازم داريم، از ميان حرف‌ها، ديدگاه‌ها، مطالعات و کتاب‌ها، برداريم و به‌کار بگيريم.


منبع



راهکارهايي که معرفي مي کنيم به شما کمک مي کنند تيک نگيريد، از اضطراب، فشار رواني و افسردگي بگيريد و آرامش جسم و روح تان را تامين کنيد.


داشتن استرس خفيف عادي ترين بخش زندگي است اما زندگي چالش برانگيز اين روزها که نگراني ها، فشارهاي شغلي، اقتصادي و روحي و رواني در طبيعت آن جاي دارند بسياري از افراد را تحت فشار قرار مي دهد.


اين استرس هاي شايد علاوه بر تاثير منفي بر بازدهي شغلي، سلامت جسم و روح را نيز کاهش مي دهد. کنترل استرس گام اصلي در آغاز مسير گريز از اين آسيب هاست.


راهکارهايي که معرفي مي کنيم به شما کمک مي کنند تيک نگيريد، از اضطراب، فشار رواني و افسردگي بگريزيد و آرامش جسم و روح تان را تامين کنيد.


نوع نگاه ما به زندگي


ديدگاه ما نسبت به زندگي و حتي استرس در نگاه شما به موقعيت هايي که در آن قرار مي گيريد تاثير مي گذارد. در واقع مي توان گفت انعطاف پذيري شما با استرس مقابله افزايش مي کند و مثبت انديشي نيز روشي موثر براي فرار از تيک هاي عصبي است.


خواب خوب


حتما شنيده ايد که مقدار خواب روزانه بايد حدود هشت ساعت باشد. کم خوابي علاوه بر اينکه احتمال بروز بيماري هاي قلبي، سکته، پرفشاري خون و ديابت را افزايش مي دهد؛ درصد تمرکز شما را هم مختل مي کند.


به اين ترتيب بسيار راحت در معرض استرس و تيک هاي عصبي قرار مي گيريد و هوشياري و قوه استدلال شما نيز کم مي شود.


خنديدن از ته دل


قديمي ها مي گفتند خنده بر هر درد بي درمان دواست. پزشکان هم به اين نتيجه رسيده اند که خنديدن ميزان هورمون هاي استرس در بدن را کاهش مي دهد و تيک هاي عصبي را از بين مي برد. خنديدن باعث تسکين دردها، افزايش نشاط و تقويت سيستم ايمني بدن مي شود.


چند نفس عميق


يک فرمول جهاني مي گويد راحت ترين راه براي برطرف شدن تنش هاي روحي، تنفس عميق است. نفس کشيدن عميق باعث شل شدن عضلات و در ادامه تسکين روح مي شود. باور کنيد اين روش ساده موثر است و استرس را از شما دور مي کند. مي توانيد امتحان کنيد.


همکلامي با ديگران


پيدا کردن و گفت و گو با دوستان جديد و معاشرت دوباره با دوستان قديمي، روش فوق العاده اي براي خلاص شدن از تنش و اضطراب روزمره است. اگر اين توانايي را داشته باشيد که مشکلات خود را با ديگران در ميان بگذاريد، ديگر تنها نخواهيد بود.


آرام سازي اعصاب


با خواندن چند کتاب کوچک با تکنيک هاي تمدد اعصاب آشنا شويد و با به کارگيري اين روش ها تيک هاي عصبي را از بين ببريد. براي مقابله با اثرات احساسي و فيزيکي منفي اضطراب مي توانيد از روش هاي ساده اي مانند گره کردن مشت و شل کردن آن بهره بگيريد.


ساده زيستن


از کمترين داشته هاي تان بيشترين بهره را ببريد و ساده زيستن را عملي کنيد. به سمت آنچه براي تان ارزشمند است برويد و از غيرضروريات زندگي دست بکشيد. اگر خود را رها کنيد استرس کمتري خواهيد داشت و خوشحال تر زندگي خواهيد کرد.


برنامه ريزي


اگر مي خواهيد در انجام امور زندگي تان شکست نخوريد برنامه ريزي زماني خوبي داشته باشيد. شما نمي توانيد چند کار درست و کامل را در يک روز انجام بدهيد زيرا دچار اضطراب مي شويد. بنابراين تنها براي کارهايي که کيفيت زندگي تان را بالا مي برند وقت بگذاريد.


نرمش و ورزش


انجام تمرينات ورزشي براي کاهش استرس، تيک هاي عصبي و تنش مفيد هستند. درواقع هنگامي که نرمش يا ورزش مي کنيد علاوه بر تقويت عمومي بدن، مغز شما هم يک انتقال دهنده عصبي به نام اندورفين توليد مي کند. کار اين ماده ايجاد احساس خوب است.


اين چند روش را هم امتحان کنيد


*آرام راه برويد و آرام تر از قبل صحبت کنيد تا ضربان قلب و تنفس تان آرام شود.


*شوخ طبع باشيد. ديگران را شايد کنيد. به نزديکان هداياي کوچک ببخشيد و زا مهربانان قدرداني کنيد.


*پوشيدن لباس هاي گشاد و کفش راحت باعث احساس آرامش مي شود و درآوردن ساعت و کفش ها به کاهش فشار عصبي کمک مي کند.


*بازي هاي کامپيوتري اگر به اعتياد تبديل نشوند، براي سرگرم شدن و تخليه فشارهاي روحي بسيار مفيد هستند


*انجام دادن کارهاي ساده در منزل نيز در کاهش اضطراب موثر است. مي توانيد 20 دقيقه آشپزي و باغباني را امتحان کنيد.


*زماني که حملات اضطرابي آغاز مي شود، غذاخوردن با آرامش يا خوردن بستني به شما کمک مي کند اما غذاهايي که ميزان ترشح هورمون هاي دوپامين و سروتونين را افزايش مي دهند سطج شادابي شما را بيشتر افزايش مي دهند.


*رنگ ها هم آرامش بخش هستند و تاثير مثبتي بر روح و روان تان مي گذارند. پوشيدن يک تي شرت رنگي و تعويض رنگ ديوارها و پرده هاي ساده و رنگارنگ کردن آنها شما را شاد خواهد کرد.


*اگر در معرض حملات شديد اضطرابي هستيد مصرف دارو را فراموش نکنيد. مصرف داروهاي تجويزشده توسط پزشک متخصص روش مناسبي براي کاهش علائم اضطراب و دلشوره و همچنين حفظ خونسردي است.


منبع



بيماري آايمر يک بيماري تحليل برنده و پيش رونده سيستم عصبي مرکزي انسان است که باعث زوال قواي عقلاني مي‌شود.منشاء اين بيماري دقيقا معلوم نيست و علاجي هم براي آن فعلاً در دسترس نيست.

تغييرات متعددي در مغز بيمار رخ مي دهد که باعث کوچک شدن مغز و نيز از بين رفتن سلول‌هاي مغزي مي‌شود و به جاي آنها اشکال خاصي به نام "پلاکهاي پيري" در مغز به وجود مي‌‌آيد.

علامت ديگر بيماري وجود کلافه‌هاي ظريف مارپيچي‌شکل در سلول‌هاي مغزي است، که در نهايت سلول‌هاي سالم را از بين مي‌برد.

نقش وراثت در آايمر

سن بالا ، سابقه خانوادگي ، جنس مونث بودن و سندرم داون ، مهمترين عوامل خطر ساز براي آايمر هستند. در جمعيتهاي غربي ، خطر تجربي آايمر در سرتاسر عمر ، 5 درصد است. اگر بيماران ، خويشاوند درجه اولي داشته باشند که آايمر در او پس از 65 سالگي بروز کرده باشد، خطر نسبي ابتلاي آنها 3 - 6 برابر ، افزايش مي‌يابد. اگر بيماران خواهر يا برادري مبتلا به آايمر پيش از 60 سالگي و نيز يک والد مبتلا باشند، خطر نسبي آنها 7 - 9 برابر مي‌شود.

آزمايش آپوليپوپروتئين A نوعي آزمايش تشخيصي کمکي است و نبايد براي پيش بيني آايمر در بيماران بي‌علامت استفاده شود. مبتلايان به سندرم داون ، افزايش خطر ابتلا به آايمر را نشان مي‌دهند. پس از 40 سالگي ، مبتلايان به سندرم داون ، همواره يافته‌هاي آسيب شناختي عصبي آايمر را دارند و تقريبا 50 درصد آنها ، دچار افت شناختي مي‌شوند.


علائم آايمر

علائم اوليه آايمر در افراد مختلف و حتي روزهاي پي در پي متفاوت خواهد بود. بعضي از نشانه هاي آن به قدري ظريف است که هيچ کس به آن توجه نخواهد کرد.

علائم بعدي به صورت بارزتري جلوه مي کند و آن زماني است که بيماري پيشرفت زيادي کرده است.

از جمله علائم اوليه ابتلا به اين بيماري عبارت هستند از:

1- از دست دادن حافظه

يکي از شايع ترين علائم آايمر فراموش کردن چيزهايي است که در فاصله ي زماني نه چندان دور فرا گرفته ايد. در حالي که فراموش کردن قرار ملاقات، نام يا شماره تلفن دوستان طبيعي است، اما در افراد مبتلا به آايمر فراموشي بيشتر اتفاق مي افتد و بعد ها نيز با گذر زمان موارد فراموش شده را به خاطر نخواهند آورد.

2- مشکل در انجام امور زندگي و کارهاي روزانه

افراد مبتلا به آايمر به سختي مي توانند وظايف خود را بدون فکر کردن به خاطر بياورند. فراموش کردن شيوه ي طبخ غذا، تعمير لوازم منزل و يا بازي هاي ساده از جمله مشکلات اين افراد است.

3- مشکلات زباني

هر فردي ممکن است بعضي اوقات به سختي بتواند کلمات صحيح را پيدا کند. اما افراد مبتلا به آايمر اغلب مواقع کلمات ساده را فراموش مي کنند و يا واژه هاي غير معمولي را جايگزين مي کنند.

4- سردرگمي زماني و مکاني

فراموش کردن تاريخ روز و يا اين که به سمت کجا در حال رفتن هستيد، تا حدودي نرمال است. اما افراد مبتلا به آايمر اغلب خيابان خودشان را گم مي کنند و فراموش مي کنند کجا هستند و يا چگونه به اين نقطه رسيده اند و يا اين که چگونه به خانه باز گردند.

5- کاهش قوه قضاوت

هيچ کس در همه ي زمان ها قضاوت درستي ندارد. اما افراد مبتلا به آايمر اغلب بدون در نظر گرفتن آب و هوا لباس مي پوشند. مثلا ممکن است در روزهاي گرم چندين بلوز روي هم بپوشند و يا برعکس.

افراد مبتلا به آايمر قضاوت صحيحي راجع به پول ندارند و ممکن است مقدار زيادي پول به فروشنده بدهند و يا چيزهايي بخرند که اصلا به آن نيازي ندارند.

افرادي که مرتب مطالعه مي کنند و يا بازي هاي فکري انجام مي دهند، جدول حل مي کنند و . کمتر در معرض ابتلا به اين بيماري خواهند بود.

6- مشکل در تفکر انتزاعي

افراد مبتلا به آايمر اغلب به طور کلي شماره ها را فراموش مي کنند و يا نمي دانند که چه کاري بايد با آن انجام داد.

7- قرار دادن اشياء در جاي غلط

هر کسي ممکن است به طور اتفاقي کليد يا کيف پول خود را در جاي غلط بگذارد. اما افراد مبتلا به آايمر اغلب چيزها را در جاي غلط مي گذارند. مثلا ممکن است اتو را در يخچال قرار دهند.

8- تغيير در رفتار و خلق و خو

افراد مبتلا به آايمر به سرعت تغيير خلق و خو مي دهند. مثلا ممکن است بدون هيچ دليل مشخص از حالت آرام به گريه و يا عصبانيت تغيير خلق دهند.

9- تغيير شخصيتي

شخصيت افراد در طول زندگي معمولا تا حدودي عوض مي شود، اما افراد مبتلا به آايمر به طور بارزي تغيير شخصيت مي دهند. مثلا ممکن است بدگمان، ترسو و يا وابسته به ساير افراد خانواده شوند.

10- از دست دادن قوه ي ابتکار و نوآوري

بعضي اوقات خستگي بابت کارهاي خانه، فعاليت هاي تجاري و يا مسئوليت هاي اجتماعي طبيعي است. اما افراد مبتلا به آايمر اغلب بسيار غير فعال هستند. ساعت هاي طولاني به تماشاي تلويزيون مي نشينند. بيش از حد طبيعي مي خوابند و هيچ تمايلي براي فعاليت ندارند.

9 روش پيشگيري از اايمر

تاکنون هيچ راه تضمين شده اي براي پيشگيري از آايمر وجود نداشته است، اما تحقيقات اخير روش هاي زير را در پيشگيري از آايمر موثر مي داند.

 تمرينات فکري

افرادي که مرتب مطالعه مي کنند و يا بازي هاي فکري انجام مي دهند، جدول حل مي کنند و . کمتر در معرض ابتلا به اين بيماري خواهند بود.

* تمرينات بدني

30 دقيقه ورزش روزانه تاثير به سزايي در سلامت قلب، ماهيچه ها و مغز دارد. پياده روي، باغباني، تميز کردن منزل ومي تواند نوعي ورزش باشد.

* نوشيدن مايعات به اندازه ي کافي

کم آبي، مهم ترين فاکتور متغير براي از دست دادن حافظه است. به مقدار کافي مايعات بنوشيد و از مصرف نوشيدني هاي الکلي اجتناب کنيد.

* مراقب داروهاي مصرفي باشيد

پزشک شما بايد از کليه داروهاي تجويزي و غير تجويزي که مصرف مي کنيد آگاه باشد. زيرا ترکيب بعضي از داروها باعث گيجي، فراموشي و يا آسيب بلند مدت به حافظه شود.

* از رژيم غذايي سالمي پيروي کنيد

روزانه حداقل 5 نوع ميوه و سبزي تازه بخوريد. سبزيجات پهن برگ مثل بروکلي، اسفناج و کاهو بسيار مفيد است.

* از مکمل فسفاتيديل سرين Phosphatidylserine استفاده کنيد

مطالعات مختلف نشان مي دهد که استفاده از اين مکمل در مراحل اوليه ي ابتلا به آايمر، سرعت پيشرفت بيماري را کاهش مي دهد. بنابراين اگر اين بيماري در خانواده در حال گسترش است بهتراست با م پزشک مصرف آن را شروع کنيد.

*کار کردن بر روي دستگاه‌هاي موسيقي

ساخت آهنگ، باعث افزايش عمر مغز شما مي شود. طبق تحقيقي که انجام شد، نشان داده شد افرادي که بر روي يکي از دستگاه‌هاي موسيقي کار مي‌کردند، در انجام فعاليت‌هاي ذهني، در مقايسه با ديگران بهتر بودند.

*تماس گرفتن با دوستان

داشتن ارتباط اجتماعي مستمر، باعث مي‌شود مغز شما جوان بماند. بنابراين انجام سرگرمي‌ها که ترکيبي از فعاليت اجتماعي، فيزيکي و رواني است، ممکن است، بهترين محافظ در برابر بيماري جنون باشد.

*خوردن ماهي

طبق تحقيقي که در سال 2011 در مرکز راديولوژيک آمريکاي جنوبي انجام شد، ماهي در واقع، غذاي مغز است. اسکن از مغزها، نشان داد افرادي که ماهي کباب شده بر روي آتش و پخته شده- نه ماهي که در روغن سرخ مي‌شود- حداقل يک مرتبه در هفته، مصرف مي‌کنند، از ماده خاکستري در نواحي کليدي مغزشان، بهتر محافظت مي‌شود.


منبع



نشانه هاي وابستگي عاطفي و راه رهايي از آن


 


از نشانه هاي عمده وابستگي، نداشتن احساس ارزشمندي است. در وابستگي، ارزش، لياقت و شايستگي فرد وابسته را ديگران تعيين و تاييد مي کنند. يعني فرد در صورت از دست دادن آن عامل يا آن رابطه، و عدم تاييد، تحسين و تصديق از سوي مقابل، احساس ناتواني، حقارت و عدم ارزشمندي مي کند. اين فرد، چون توانمندي هاي خود را نشناخته و آن ها را باور ندارد گمان مي کند بدون حضور ديگران نمي تواند به خواسته هاي خود برسد.


وابستگي عاطفي چيست؟


 


ترس و ناامني:


از ديگر نشانه ها ترس و ناامني است. در يک رابطه عاطفي حقيقي تنش و ترس وجود ندارد، اما يک فرد وابسته هميشه در ترس و وحشت به سر مي برد که مبادا منبع عشق اش را از دست بدهد. حسادت، کنترل افراطي و محدود کردن آزادي نيز از ديگر نشانه هاي وابستگي هستند که زندگي را هم براي خود شخص و هم فردي که منبع وابستگي است سخت و دشوار مي کند. وابستگي يک رابطه عاطفي را به ناکامي مي کشاند، زيرا انسان وابسته همواره فرد مقابل را وادار مي کند به خاطر او، افکار و عقايد و نوع زندگي خودش را عوض کرده و به طور کلي طبق نظر او زندگي کند. مسلما چنين فردي هرگز نمي تواند عشق خود را همان طور که هست بپذيرد و او را دوست داشته باشد. فرد وابسته به ديگران تکيه کرده و از توانايي فکر و انديشه خود استفاده نمي کند. او بدون فکر در تمامي امور زندگي از ديگران تقليد کرده و از آن ها فرمانبرداري مي کند.


 


 وابستگي عاطفي


راه رهايي از وابستگي عاطفي


 


رهايي از وابستگي عاطفي


در نهايت در زندگي فرد به جايي مي رسد که احساس مي کند وابستگي تمامي زندگي اش را تحت تاثير قرار داده است و بايد براي حفظ عزت نفس خويش اقدامي جهت رهايي از بند وابستگي عاطفي انجام دهد انجام برخي امور مي تواند ياريگر فرد در اين امر باشد:


 


بيان احساسات منفي و مثبت:


حاصل از دست دادن منبع وابستگي يکي از راه هاي است که فرد از آن طريق قادر خواهد بود احساسات خود را بشناسد و جهت از بين بردن وابستگي عاطفي اقدام کند يکي از دلايلي که افراد به ديگران وابسته مي شوند آگاهي نداشتن بر احساسات و هيجانات منفي است که درونشان در حال شکل گيري است.


 


بالا بردن عزت نفس:


آموختن روش هاي تقويت عزت نفس کمک فراواني جهت رهايي از وابستگي هاي عاطفي به افراد مي کند. فعاليت هاي اجتماعي گسترده:همانطور که گفته شد يکي از علل وابستگي ترس از تنهايي و طرد شدن است زماني که فرد احساس کند در اطرافش دوستان و آشنايان زيادي هست که در مواقع بحران عاطفي در کنارش هستند مسلماَ راحت تر مي تواند از بند وابستگي عاطفي رها شود و يا اينکه تمامي سرمايه گذاري عاطفي اش را بر روي يک شخص واحد نمي کند که بدون وي قادر به زندگي نباشد. در واقع همه سرمايه عاطفي اش را يک جا قرار نداده که با رفتن يک فرد نابود شود و آزادي فرد مقابل اش را هم سلب نمايد.


 


آموختن نه گفتن و آموختن مهارت هاي جرات مندي:


آموختن نه گفتن يکي ديگر از راه هايي است که افراد را از وابستگي مي رهاند و به وي جرات مي دهد که به برخي رابطه ها و درخواست ها نه بگويد که همه اين مهارت ها در سايه افزايش اعتماد به نفس شکل مي گيرد. مراجعه به روانشناس جهت ريشه يابي و حل مشکل :و تغيير رفتارو نگرش فرد وابسته، جلسات درماني به فرد کمک مي کند به ريشه وابستگي هاي خود پي برده و آگاهانه در جهت رفع آن بکوشد نبايد ناديده گرفت که رفع وابستگي عاطفي به سادگي امکانپذير نيست، زيرا وابستگي ناکامي، نگراني و اضطراب به همراه دارد و رها شدن از اين احساسات ناخوشايند گاهي به تنهايي امکان پذير نمي باشد.


 


وابستگي عاطفي امري است غريزي که از دوران نوزادي همراه هر فردي است و اين احساسات از طريق نوازش هاي کودکانه، تماس پوستي، عاطفي و رابطه چشمي از والدين به فرزندان منتقل و وابستگي عاطفي را شکل مي دهد. در واقع وابستگي عاطفي تا حدي که آسيب زا نباشد در زندگي همه افراد لازم و ضروري به نظر مي رسد. تا زماني که رابطه عاطفي امنيت را براي اعضاي خانواده و يا دوستان و. فراهم و در عين حال به شخص مقابل صدمه وارد نکند بسيار مطلوب است، اما وابستگي عاطفي زماني نامطلوب و خطرناک است که روي عملکرد افراد تاثير منفي گذاشته و استقلال و و خلاقيت وي را سلب کند و طرف مقابل را در تنگنا قرار دهد.


 


 وابستگي عاطفي


راه رهايي از وابستگي عاطفي


 


در واقع وابستگي عاطفي با احساس خشم، ترديد نسبت به خود، ترس از طرد شدن، ترس از تنهايي، حس عدم امنيت، شرم و حقارت همراه است. کسي که از وابستگي عاطفي رنج مي برد فقط براي ديگران زندگي مي کند، خودش را ناديده مي گيرد و هر کاري مي کند که مورد پسند فرد ديگر باشد. وابستگي نشان دهنده، عدم عزت نفس است و منجر به پايين آوردن ارزش خود، ترس از تنهايي و ناديده گرفتن نياز هاي خود مي شود. وابستگي نوعي نياز عاطفي و رواني به فرد ديگري است که بدون وجود او فرد وابسته، در زندگي اش دچار مشکل مي شود. در واقع فرد وابسته از آن جهت به ديگران وابسته مي شود که گمان مي کند بدون حضور ديگري نمي تواند تعادل رواني داشته باشد، وابستگي تمام زندگي فرد را تحت الشعاع قرار مي دهد و مانع هويت يابي اش مي شود.


 


به طريقي که تمامي زندگي فرد منوط به حضور شخص ديگر بوده و از دست دادن اش سبب برهم خوردن تعادل رواني شده و تمامي کار هاي روزانه وي را دچار اختلال مي کند از دست دادن منبع وابستگي به منزله فروپاشي دروني شخص وابسته است و در نهايت منجر به افسردگي، انزوا و کناره گيري شخص مي شود. يکي از اختلا ل هايي که وابستگي ايجاد مي کند اين است که تصميم گيري هاي روزمره فرد را دچار اشکال مي کند و وي مدام به دنبال اين است که تصميماتش مورد تاييد قرار گيرد و کسي باشد که به وي اطمينان خاطر دهد کارش درست است.


منبع



تله ايثار چيست؟


به طور کلي ايثار به معناي از خود گذشتگي و فداکاري در جهت رفع نياز يا خواسته ي ديگران است.
تله ها هم که پيش از اين معرفي کرده ايم. تله ها الگوهاي رفتاري تکرار شونده هستند. ريشه ي آنها هم محيط و افراد پيرامون ما در دوران کودکي است.


بنابراين تله بي ارزشي عبارت است از يک الگوي تکراري از ايثار و از خود گذشتگي افراطي براي رفع نيازهاي ديگران. يا به عبارت ديگر ابتلا به از خود گذشتگي و فداکاري بيش از حد.


علل ايجاد طرحواره ايثار چيست؟


همان طور که گفتيم، ريشه طرحواره ايثار در دوران کودکي است. اما دقيقا چه اتفاقاتي در کودکي افراد مبتلا به اين تله افتاده؟ پدر و مادر آنها چه رفتاري با آنها داشته اند؟


1- انتظار والدين از کودک بيش از اندازه بوده


2- کودک فقط وقتي مورد توجه قرار گرفته که نياز ديگران را برطرف مي کرده


3- بي اهميتي والدين به نيازهاي کودک


4- نقش والدگونه پيدا کردن کودک


نشانه هاي افراد مبتلا به اين تله


اگر موارد زير تا حد زيادي در رفتار و شخصيت شما باشند، به اين تله شخصيتي گرايش داريد:



  • رفع نيازهاي ديگران را بر نيازهاي خودم ترجيح مي دهم و گرنه احساس گناه مي کنم.

  • هر چقدر هم که کار داشته باشم، باز هم وقتي نياز باشد از کارم مي زنم و به کار ديگران مي رسم.

  • مردم مرا فردي مي بينند که براي ديگران زياد کار مي کنم، ولي براي خودم کاري نمي کنم.

  • براي من خيلي دشوار است که از ديگران بخواهم نيازهايم را برآورده کنند.

  • تنها وقتي خوشحال مي شوم که بتوانم اطرافيانم را خوشحال کنم و کاري براي آن ها انجام دهم.

  • نمي توانم به خواسته هاي ديگران نه بگويم.

  • علاقه زيادي به برطرف کردن درد و رنج بقيه دارم.

  • هميشه بي توقع به ديگران کمک مي کنم و اين حس رضايت به من مي دهد.

  • در محل کارم سعي مي کنم کارهاي همکارهاي خود را هم انجام دهم تا به آنها کمک کرده باشم.

  • در قبال ديگران بيش از اندازه احساس مسئوليت مي‌کنم. به ديگران خدمات زيادي مي‌دهم.

  • آنقدر به ديگران خدمت مي‌کنم که معمولاً به ضرر خودم تمام مي‌شود.

  • اکثراً احساس مي‌کنم که ديگران از مهرباني من سوء استفاده مي کنند. (درحاليکه اين خودم هستم که چنين موقعيت‌هايي را ايجاد مي‌کنم.)

  • در صورتي که به خواسته ديگران نه بگويم، احساس گناه و خودخواه بودن مي‌کنم.

  • سنگ صبور اکثر افراد اطرافم هستم و مدام به درد و دل ديگران گوش مي دهم و با آنها همدردي مي‌کنم. ولي خودم هيچ کسي را براي دردودل کردن ندارم.

  • در روابط اجتماعي خود دوستان زيادي دارم. هرچند نيازهاي خودم معمولاً در اين روابط برطرف نمي‌شود.

  • طرحواره ايثار خود را در روابط عاطفي نيز نشان مي‌دهد. اين افراد اکثراً با کساني ارتباط برقرار مي‌کنند که مشکلي دارند. به‌طور مثال، آنها جذب افرادي مي‌شوند که اعتياد دارند، معلوليت جسمي دارند، از نظر مالي تامين نيستند، خانواده آنها را طرد کرده است، طلاق گرفته‌اند و يا شکست عاطفي خورده‌اند.


راه درمان مبتلايان به اين طرحواره


مراحل درمان اين تله طبق طرحواره درماني:


1- شناسايي


اولين گام در درمان هر طرحواره اي، شناخت تله و پذيرفتن آن است.
بايد شخص مبتلا به اين تله ياد بگيرد که خودش نيز نيازهايي دارد که بايد در اولويت قرار گيرند. او بايد ذهنيت خود را عوض کند و اين فکر را از سرش بيرون کند که او مسئول ديگران است. زيرا توجه زياد به نيازهاي ديگران هم آن ها را پرتوقع مي کند و هم باعث مي شود که خود شخص آسيب ببيند.


2- ارتباط با کودک زخم خورده درون


مهم است که وقتي تله شما فعال مي شود، بتوانيد با کودک درون خود احساس همدردي کنيد. اکنون زمان آن است که نيازهايي را که در کودکي از سوي والدين شما تأمين نشده، خودتان مورد توجه قرار دهيد. مانند والدي دلسوز با کودک زخم خورده ي درونتان برخورد کنيد و او را نوازش کنيد.


3- عملکرد و رفتار


شخصي که اين طرحواره را دارد، نياز هست که آرام آرام الگوهاي رفتاري خود را عوض کند. ديگران را تشويق کند که خودشان کار خود را انجام دهند و از کمک هاي افراطي به ديگران پرهيز کند.


بايد مهارت نه گفتن را بياموزيد. مطمئن باشيد که ديگران نيز توانايي دارند و بدون کمک شما نيز مي توانند به نيازهاي خود به نحو مطلوب رسيدگي کنند. خود را توانا و ديگران را ناتوان ندانيد.


منبع


 



اصلاً مهم نيست با چه قدرتي ضربه بزني. مهم اينه که با چه قدرتي، ضربه را مهار کني و رو به جلو ادامه بدي[ان 1]


— سيلوستر استالونه، راکي بالبوآ (فيلم)


هنگامي که مديران مي‌خواهند بين دو کاربري که مشاجره کرده‌اند، قضاوت کنند، بايد به هر دو کاربر پرخاشگر، تذکر جدي دهند. کاربران يا حتي مديران و ديوانسالاراني که در مذاکرات شرکت مي کنند و مذاکراتشان به مشاجره تبديل مي شود، قانون کنترل خشم را به ياد داشته باشند:


 بچه نباشيد


فرق بين بچه‌ها و آدم‌بزرگ‌ها، در درک يک مورد است: واقعيت[1]؛ سعي کنيد خطاها و جنايت‌هاي ديگران را توجيه نکنيد. سعي کنيد واقعيت‌ها را بپذيريد، هرچند تلخ باشند. فقط بچه‌ها از پذيرفتن حقيقت عاجزند. فقط بچه‌ها دنيا را به چشم سياه و سفيد (صفر و صد) مي‌بينند؛ آدم‌بزرگ‌ها مفهوم مطلقي در جهان نمي‌پذيرند؛ آدم‌بزرگ‌ها، همه‌چيز را نسبي مي‌بينند؛ آدم‌بزرگ‌ها مي‌پذيرند که 5? خوبِ مطلق است، 5? بدِ مطلق، 90? تفاوت‌ها. آدم‌بزرگ‌ها هيچ‌وقت ندانسته قضاوت نمي‌کنند.


مهم‌تر از همه اينکه، آدم‌بزرگ‌ها بچه نمي‌شوند، چراکه بچه‌زرنگ‌ها (رياکار، دروغگو، زيرآب‌زن، آدم‌فروش، .) هم بشوند، بازهم بچه‌اند! پس شما هم سعي کنيد بچه نباشيد.


اعتراف به اشتباه


در موقع اشتباه، چند مورد را هرگز انجام ندهيد:



  1. انکار

  2. توجيه

  3. حمله? شخصي (متلک‌اندازي، تحقيرکردن يا قشون‌کشي)

  4. دهن‌کجي: استفاده از جملات کنايه‌آميز؛ نپذيرفتن تقصيرات، فرافکني و مقصر قلمدادکردن ديگران


حسن نيت، نه سوء ظن


هرگز در مورد ديگران فکر نکنيد. قضاوت هم نکنيد. سؤال کنيد. سؤال باعث مي‌شود سوء ظن شما نسبت به طرف مقابل از بين برود.


مباحثه


وقتي مطمئن هستيد فرد مقابل شما خشمگين است، با او به صراحت نگوييد عصباني هستي. يقيناً او به فاز لاک دفاعي (انکار) مي رود. بلکه بايد با حلقه مهرباني، همدل کنيد:



  1. حمله مستقيم نکنيد: با قاطعيت نگوييد شما خشمگين هستيد، چون طرف مقابل، در حالت گارد (فاز دفاعي) فرو مي‌رود.

  2. همدلي: من حس مي‌کنم + حسن نيت: من حس مي کنم تو مي خواستي مقاله را اينگونه بهبود دهي.

  3. سوال: به نظرت ؟ يا فکر نمي کني؟: فکر نمي کني اگر، از اين روش پيش بريم، بهتره؟


داوري


هنگامي که مديران مي‌خواهند بين دو کاربري که مشاجره کرده‌اند، قضاوت کنند، بايد به هر دو کاربر پرخاشگر، تذکر جدي دهند. چرا که تذکر به يکي از طرفين مشاجره و دعوا، موجب مي‌شود که بپندارد، به او تبعيض روا شده است و از اينرو، عصبي‌تر مي‌گردد. مي‌توان گفت، سايت ويکي‌پديا همچون زمين فوتبال است. زماني که دو بازيکن، شروع به پرخاشگري و مشاجره مي‌کنند، داور به هر دو طرف تذکر جدي مي‌دهد، تا با ايجاد حس ترس (از کارت گرفتن)، بتواند جو التهاب را بخواباند.


خصوصيات افراد خشمگين



زمين به خاطر ما، منفور شد. چرا که از گناهان ما، خار و تيغ روياند. ما از خاک برآمديم، و به خاک برخواهيم گشت.[ان 2]


— دنزل واشنگتن، کتاب عيلي


خصوصيات رفتاري


رفتار و گفتار، هميشه بيانگر طرز رفتار هستند:



  1. کمال‌گرايي يا کمال‌پرستي (به انگليسي: perfectionism): انسان‌هاي خشمگين، هميشه به ايده‌آل‌ها در زندگي مي‌انديشند. از نظر اينها، همه‌چيز بايد به بهترين سبک انجام شود.

  2. توقع بيش از حد: انسان‌هاي خشمگين، بي‌دليل از ديگران، متوقع و طلبکار مي‌شوند.

  3. مهرطلبي: بعضي از کاربران ويکي‌پديا، خشم را فروخورده، بروز نمي‌دهند تا در وجهه عمومي خراب نشوند. رفتار اين گروه، مصداق بارز مهرطلبي است. روزانه بارها انسان‌ها عصباني مي‌شوند، ولي راه درمان فروخوردن خشم نيست. اين کار باعث به‌هم‌ريختگي اعصاب مي‌شود يا همچون ديگي، خواهيد ترکيد. بهترين رفتار اين است که کاملاً اصولي، خشمتان را ابراز دهيد.

  4. وابستگي: افراد خشمگين، هميشه در زندگي به ديگران وابسته اند.

  5. منت‌گذاري بر ديگران: آدم‌هاي خشمگين هميشه در گذشته سِير مي‌کنند و بنابراين، هميشه خاطرات قهرماني خود و تلخ گذشته ديگران را در ذهنشان مي‌چرخانند. از اينرو، هميشه بر سر ديگران منت‌گذاري مي‌کنند.

  6. کنترل‌گري: کنترل افراد، مانند وپ:کمين، ناشي از تفکرات بيمارگونه افراد خشمگين است.

  7. قياس‌بندي، تطبيق‌گري: افراد خشمگين، دائماً دو مورد متفاوت را با هم مقايسه مي کنند. اين باعث خشم ديگران مي‌شود. يادتان باشد که در جهان، هيچ دو پديده‌اي در يک زمان، تحت شرايط محيطي يک مکان، رخ نداده‌است.


خصوصيات گفتاري


افراد خشمگين، بر اثر موقعيتشان در ويکي، يکي از دو سبک زير را انتخاب مي‌کنند:



  1. قلدربازي، لات‌بازي، فحاشي: سبک گفتار افراد فرودست (کاربر تازه‌وارد)

  2. متلک‌اندازي، کنايه، دهن‌کجي: سبک گفتاري افراد فرادست (کاربر مقام‌دار)


خصوصيات افکاري


افراد خشمگين، به دليل اينکه دائماً افکار منفي را در ذهنشان نگه مي‌دارند، نمي‌توانند از زندگي لذت ببرند:



  1. ساديسم (مانند فخرفروشي و تحقير افراد فرودست)

  2. سوءظن و قضاوت نابه‌جا (پارانويا) به جاي پرسش

  3. کينه‌توزي و انتقام‌گيري

  4. عذاب وجدان و حس گناه بعد از قضاوت نابجا و سوءظن

  5. اعتياد به رفتارهاي بي‌حس کننده:

    1. مذهب (ر.ک به اشخاص پارانوييد)

    2. بازي کامپيوتري

    3. مواد مخدر

    4. مشروبات الکلي

    5. اضافه کاري (رک. به معضل شخصيتي وسواسي-جبري)

    6. وسواس (به طور عمده به تميزي يا طهارت)

    7. خواندن مداوم اخبار و حوادث (تلويزيون، اينترنت، رومه)

    8. دگرآزاري[ان 3] (ن.ک به بيماران شخصيتي ضداجتماعي [ان 4])


  6. قهرمان‌سالاري (بت‌سازي) و فردپرستي

  7. داشتن تفکر مطلق (پسوند ترين، مانند بهترين، زيباترين، زشت‌ترين، کثيف‌ترين، برترين)، به جاي نسبي (پسوند تر، بهتر، برتر، زشت‌تر، زيباتر، کثيف‌تر)

  8. مقايسه بين دو نفر (قياس مع‌الفارق؛ به طور کل حتي دوقلوها هم، مثل هم رفتار نمي‌کنند و اثر انگشتشان يکسان نيست)

  9. تصميم‌گيري به جاي همه (خانواده، دوست، همسر؛ در کل خودشان را وکيل-وصي همه انسان‌ها مي دانند)

  10. علاقه به کار انفرادي، به جاي کار تيمي (به خاطر ضعف ارتباطاتي، ضعف متقاعد کردن ديگران يا خودشيفتگي)

  11. سرمايه‌گذاري بيش از حد روي ديگران (مثل بخشيدن چيزي به ديگران، بدون سنجش ميزان لياقتشان، اين کار علاوه بر متوقع بارآوردنشان، آنها را رفاه‌زده، بي‌اراده و بي‌انگيزه مي‌سازد)

  12. احساس ندامت، پس از «سرمايه‌گذاري بيش از حد روي ديگران» (به دليل اينکه، پيش‌بيني شان برآورده نشده، حس مي‌کنند انرژي، وقت و ثروتشان را بي‌دليل هدر داده‌اند)




کمبود اعتماد به نفس يعني وقتي نگاه منفي در تمام امور روزانه‌ شما جاري است، هميشه منتظر شکست هستيد و از نظر احساسي، فيزيکي يا روان‌شناسي ضعيف شده‌ايد.


کمبود اعتماد به نفس يک مساله جدي است. در ادامه چند مورد از علائم کمبود اعتماد به نفس مطرح شده‌ است. آنها را بخوانيد و سعي کنيد خود را بهتر بشناسيد. گام اول براي حل هر مسئله‌اي شناخت آن است پس قبل از هر چيز بايد بدانيم علائم کمبود اعتماد به نفس چيست و افرادي که اعتماد به نفس کمي دارند چگونه رفتار مي‌کنند؟


در جمع راحت نيستند


افرادي که اعتماد به نفس کافي ندارند، در جمع راحت نيستند. به ويژه وقتي دوست و آشنايي براي همراهي ندارند، صحبت کردن در جمع براي‌شان بسيار دشوار است. اين افراد سعي مي‌کنند خود را به روش‌هاي مختلف سرگرم کنند تا از ارتباط با سايرين دوري کنند و اين روزها چه چيزي بهتر از تلفن همراه براي فرار از جمع؟! اگر شما هم اين‌طور هستيد، قدم اول را برداريد و با خود عهد کنيد که در جمع با تلفن‌تان کار نکنيد يا الکي خود را مشغول به کاري نشان ندهيد. فقط به فکر اين باشيد که چطور سر صحبت را باز کنيد و با اعتماد به نفس حرف بزنيد. به خود بگوييد: «من هم مثل بقيه افراد قدرت حرف‌ زدن و ارتباط برقرار کردن رو دارم و اگه با کسي سر صحبت رو باز کنم، حتما گفت‌وگوي خوبي خواهيم‌ داشت.»


بيهوده موافقت مي‌کنند


افرادي که اعتماد به نفس کافي ندارند، در بحث‌ها سريعا عقب‌نشيني مي‌کنند. آنها توان متقاعد کردن ديگران را در خود نمي‌بينند. حتي وقتي که واقعا حق با ديگران نباشد، بيهوده با آنها موافقت مي‌کنند تا نيازي به ادامه‌ بحث پيش نيايد. با آرامش، نظر واقعي خود را مطرح‌ کنيد.


انتقادپذير نيستند


انتقادپذير باشيد. اگر دوست‌تان در مورد مسئله‌اي از شما انتقاد کرده، از او نرنجيد (خب البته ما در اينجا فرض کرده‌ايم دوست شما اصول انتقاد سازنده را به درستي رعايت کرده است!). سعي‌ کنيد به آن بينديشيد و در صورت منطقي بودن، عيب خود را رفع‌ کنيد. از علائم کمبود اعتماد به نفس، اين است که فرد مذکور از شنيدن نقد سايرين آزرده مي‌شود و در خود مي‌شکند. اين افراد با شنيدن نقد عصباني مي‌شوند و ناراحتي‌شان روي بقيه‌ کارهايشان هم اثر مي‌گذارد. مثلا نقدي که همکارش به او وارد کرده‌ است، باعث بدخلقي او با دوستان و خانواده‌اش مي‌شود.


زود تسليم مي‌شوند


افرادي که کمبود اعتماد به نفس دارند، قبل از رسيدن به اهداف و رؤياهاي خود تسليم مي‌شوند. آن‌قدر انرژي‌هاي منفي دارند که رمقي برايشان باقي نمي‌ماند. هميشه بايد خود را باور داشت و به دنبال آرزوها رفت و از شکست نهراسيد.


مدام مقايسه مي‌کنند


از ديگر علائم کمبود اعتماد به نفس، مقايسه‌ خود با ديگران است، به ويژه مقايسه با افرادي که موفق‌تر هستند. افرادي که کمبود اعتماد به نفس دارند، به جاي اينکه روي مسير خود تمرکز کنند، مدام نگاه‌شان به ديگران است. مقايسه‌ کردن با ديگران مسخره‌ترين کار ممکن است. همان‌طور که بعضي از افراد از شما موفق‌تر هستند، دسته‌اي ديگر نيز وجود دارند که شما از آنها برتر هستيد. پس خودتان را فقط و فقط با خودتان مقايسه‌ کنيد. مهم‌ترين رقيب شما خودتان هستيد.


اشتباهات‌شان را توجيه مي‌کنند


هر کسي اشتباه مي‌کند. اما کسي که کمبود اعتماد به نفس دارد، مدام دليل‌تراشي مي‌کند و براي ديگران توضيح مي‌دهد. اين افراد حتي اگر به موفقيت دست پيدا کنند باز هم خود را مم به توضيح دادن به ديگران مي‌بينند.


تقصيرات را به گردن ديگران مي‌اندازند


اين افراد ديگران را باني همه چيز مي‌دانند، چه خوب و چه بد، البته بيشتر بدي‌ها را نتيجه‌ اعمال ديگران مي‌دانند. با اين کار مسئوليت را از خود سلب مي‌کنند و از بار پذيرش آن شانه خالي مي‌کنند.


بهانه‌تراشي مي‌کنند


از ديگر علائم کمبود اعتماد به نفس بهانه‌تراشي و دليل آوردن در برابر انتقاد سايرين است. فردي که اعتماد به نفس کافي دارد، به آرامي به نقد و نظر ديگران گوش مي‌کند و سر فرصت با بررسي و تحليل آن نقد، تصميم لازم را براي تغيير يا بي‌اعتنايي مي‌گيرد. اما اگر در مقابل انتقاد ديگران سريعا شروع به دليل و بهانه آوردن مي‌کنيد، يعني يکي از علائم کمبود اعتماد به نفس در شما پيدا شده‌ است. در واقع مي‌خواهيد به ديگران ثابت کنيد که ارزشمند هستيد و هيچ وقت اشتباه نمي‌کنيد. در حالي‌که همه افراد ممکن است اشتباه کنند.


به تاييد شدن نياز دارند


نمي‌توان همه را راضي نگه‌ داشت. اگر کارتان را به بهترين شکل ممکن انجام بدهيد يا حتي درست‌ترين و منطقي‌ترين حرف ممکن را بزنيد، باز هم فردي پيدا مي‌شود که با شما مخالف است. متأسفانه افرادي که کمبود اعتماد به نفس دارند، اين طور به قضيه نگاه نمي‌کنند. آنها مدام در پي تأييد و رضايت ديگران هستند.


از پيروزي‌هايشان لذت نمي‌برند


وقتي کمبود اعتماد به نفس داشته‌ باشيد، از پيروزي‌هايتان هم لذت نمي‌بريد. افرادي که اين ويژگي‌ را دارند، نقش خود را در تمام وقايع، چه مثبت و چه منفي کم‌رنگ مي‌بينند. بنابراين همه‌ موفقيت‌هاي خود را به پاي شانس مي‌گذارند و مطمئن هستند، دفعه‌ ديگري در کار نيست و شانس همين يک‌بار در خانه‌شان را زده‌ است.


از تغيير مي‌ترسند


ترس از تغيير هم يکي ديگر از علائم کمبود اعتماد به نفس است. افراد اين چنيني، ميلي به تغيير ندارند. حتي اگر در وضعيت کاري يا زندگي نامناسبي باشند، از تغيير مي‌ترسند و توان لازم براي مديريت‌ چالش‌هاي ناشي از تغيير را ندارند.


منفي‌بافي مي‌کنند


از ديگر علائم کمبود اعتماد به نفس بدبيني است. افراد بدبين مدام غر مي‌زنند و همه چيز را با منفي‌بافي نقد مي‌کنند. به عبارت خودماني، زبان خوش ندارند و احساسات منفي‌شان را به دوستان، همکاران و خانواده نيز منتقل مي‌کنند. آنها خوش‌بين نيستند براي داشتن اعتماد به نفس، لازم است خوش بيني را چاشني زندگي خود کنيد.


از آينده مي‌ترسند


افرادي که کمبود اعتماد به نفس دارند، هميشه از آينده مي‌ترسند. نمي‌توانند از زمان حال بهره ببرند.


کمال‌گرا هستند


اين افراد دوست دارند به کمال هر چيز دست پيدا کنند. اما به‌رغم اين ميل، جرات کافي براي تلاش ندارند. در حقيقت ترس‌هاي آينده موجب مي‌شود فکر کنند براي ابراز نظر و موفق بودن بايد کاملِ کامل باشند. پس وقتي به نهايت موفقيت دست نمي‌يابند، خود را ناقص مي‌بينند و خجالت به سراغ‌شان مي‌آيد. با شناخت علائم کمبود اعتماد به نفس ضمن اينکه مي‌توانيد مشکلات احتمالي خود را درباره‌ اين ويژگي نامطلوب شناسايي و رفع کنيد، رفتار ديگران را هم بهتر درک خواهيد کرد و اگر با فردي روبه‌رو بشويد که علائم کمبود اعتماد به نفس دارد، با او راحت‌تر ارتباط برقرار خواهيد کرد. اعتماد به نفس يکي از اصلي‌ترين محرک‌ها براي موفقيت است. کسب آن کمي تلاش و همت مي‌خواهد.


منبع


راههاي کنترل خشم به سبک مانترا روشي کاملا ساده است اما تاثيري فوق العاده خواهد داشت چرا که اين روش ها در سراسر دنيا مورد استفاده قرار مي گيرد و مورد تاييد قرار گرفته اند. عصبانيت يکي از واکنش هاي عاطفي اساسي ما است و گاهي اوقات يک نشانه هشدار خوبي است که همه چيز در زندگي ما خوب نيست. در برخي موارد خشم "حق" شماست که احساسش کنيد. خشم حس ما را از عدالت و مسئوليت اجتماعي کنترل مي کند. اين کار به ما کمک مي کند تا به يکديگر انگيزه دهيم تا مسئوليت پذيري، رفتاري انساني تر و اخلاقي تر داشته باشيم. طبق يافته هاي يک پروژه تحقيقاتي در دانشگاه ايالتي آمريکا نشان مي دهد که خشم مي تواند به اندازه انگيزه دادن مردم به داوطلب به عنوان همدردي موثر باشد.چند مرحله و قدمي که در اين بخش از نمناک وجود دارد مي تواند به شما کمک کند تا در مورد پاسخ هاي خود به تفکر بيشتري بپردازيد.تصميم بگيريد که آيا مي خواهيد به شيوه عصباني واکنش نشان دهيد و اينکه آيا آن واکنش به بهترين شکل به شما خدمت خواهد کرد پس براي کنترل خشم با ما همراه شويد.




کنترل خشم


راههاي موثر کنترل خشم و عصبانيت به ترفندهاي مانترا


علت را شناسايي کنيد:


چه چيزي دکمه عصبانيت شما را فشار مي دهد؟ به عنوان مثال، وقتي خسته هستيد، ناراحت هستيد، شب خوب نخوابيده ايد، يا کسي که با شما رفتار گستاخانه اي کند؟عوامل خارجي (دوست بي ادب) و عوامل داخلي (خود خسته شما) وجود دارند که وارد بازي مي شوند.شما بايد از اين محرک ها آگاه باشيد تا بفهميد چه شرايطي شما را به يک کشور عصباني مي فرستند.اين مرحله اول مستم اين است که تا حدي از آنچه در حال رخ دادن است آگاه باشيد و تشخيص دهيد که چه چيزي شما را خاموش مي کند.


يک مانترا پيدا کنيد که برايتان کارساز باشد.


وقتي انگيزه خود را تشخيص داديد، مي توانيد تصميم بگيريد که آيا مي خواهيد به شکل منفي واکنش نشان دهيد يا خير ؛ اگر اين کار را نکنيد، بايد يک جايگزين براي عصبانيتتان داشته باشيد. توسعه مانترا آرام شخصي تان به جايگزين کردن عصبانيت و منفي ها با چيزهاي ديگر کمک خواهد کرد. ذهن شما روي چيزي مثبت تر متمرکز مي شود و زماني که آرام و راحت هستيد، مانترا خود را تمرين کنيد تا هر زمان که نياز داريد، توجه خود را به آن معطوف کنيد.


کنترل سريع خشم و عصبانيت با روش مانترا


تجربيات خود را تغيير دهيد.


همه هاي دنيا متفاوت هستند. اين ها بايد به شما بگويند که کدام چارچوب ها، يا تفسيرهايي را بايد براي هر رويداد داشته باشيد.شما ممکن است دوست داشته باشيد فريم هاي اطرافتان را فراموش کنيد و بخواهيد متفاوت باشيد.يادگيري نحوه تغيير "فريم" مي تواند به تغيير شکل يک تجربه کمک کند. شما مي توانيد ياد بگيريد که اهميت چيزهايي را که در آنها استرس داريد، عصباني مي شويد يا ناراحت مي شويد را با ديدي متفاوت در يک فريم جديد، به حداقل برسانيد.


مراقب صحبت هاي منفي خود باشيد:


اين تفکر منفي است که منجر به طغيان هاي خشم بسياري مي شود. اغلب اوقات وقتي چيزي اتفاق مي افتد که شما را ناراحت کند، ممکن است بعد از مدتي که به آن فکر مي کنيد ديگر مسئله بدي برايتان نباشد. بياييد يک مثال ساده را انتخاب کنيم؛ شما به خريد خواربار مي رويد و در محوطه پارکينگ يک فروشنده ديگر ، ناگهانان فضايي را که انتخاب کرده بوديد، واردش مي شود.


چه بي ادب! شما مي خواهيد چيزي به راننده بگوييد، اما چون آن ها کمي ترسناک به نظر مي رسند، در تمام مدت زماني که از اين "بي عدالتي" عصباني مي شويد، به کارهاي خود ادامه مي دهيد.


حالا حواس خود را از تمام چيزهايي که مي خواهيد به آن فرد بگوييد ، پرت مي کنيد، و فراموش کرده ايد که بستني مورد علاقه دخترتان را بخريد! وقتي او را مي بينيد و اين را به او مي گوييد، به گريه مي افتد و به شما مي گويد که چه قدر پدر و مادري بدي هستيد!شما اين حادثه و فردي را که جاي پارک شما را گرفت و اين مشکلات را درست کرد را سرزنش مي کنيد سپس يک عضو خانواده مي آيد و کار ديگري انجام مي دهد که شما را ناراحت مي کند و اينجاست! خشم منفجر مي شود.


اگر صحبت خود را در محوطه پارکينگ تغيير دهيد، اين چرخه مي تواند متوقف شود "مردم گاهي بي ادبي مي کنند، و فرد جاي پارک مرا نديد و يا وانمود کرد که نديده است. مجبور نيستم به او اجازه دهم روز مرا خراب کند ؛ من مي توانم يک انتخاب ديگر داشته باشم. بله،اين آزار دهنده است، اما ارزش ندارد مسائل مهم زندگي مرا خراب کند."


اجازه دهيد ديروز بگذرد:


ديروز واقعا گذشته است ؛ کاري که ديروز اتفاق افتاده لازم نيست روي امروزتان تاثير بگذارد.اگر شما به درد، تنفر و يا عصبانيت خود فکر کنيد، با گذشت هر روز بيشتر احساس تلخ و بدي خواهيد کرد. کاري انجام شده ، انجام شده، رها کردنش نه تنها از لحاظ فيزيکي مي تواند احساس خوبي داشته باشد، بلکه اگر انجام ندهيد شما تنها خود را آزار مي دهيد. هر چه طولاني تر خشم خود را در درون جاي دهيد، بيشتر به شما نفوذ خواهد کرد. از خود بپرسيد آيا اين چيزي است که شما واقعا براي خود و افراد مهم زندگيتان اهميت مي دهيد مي دانيد که ارزشش را ندارد، پس زندگي خود را با زندگي در گذشته هدر ندهيد!


تمرين تنفس عميق :


به جاي اينکه به عصبانيت خود اجازه دهيد تا خارج از کنترل شما قرار گيرد، هر بار که احساس عصبانيت مي کنيد، براي آرام کردن بدن و ذهنتان، به تمرين تکنيک هاي تنفس ساده عادت کنيد.


اين کاري است که بايد در هنگام عصبانيت انجام دهيد:


-آهسته نفس بکشيد، اما نفس هاي عميق بکشيد تا واکنش استرسي که معمولا همراه با عصبانيت همراه است را خنثي کنيد.


-يک کلمه يا عبارت آرامش بخش را تکرار کنيد، که مي تواند اين موارد باشد " آرام باش"، "بيخيال" يا "من کنترل خشم خود را در دست دارم".


-بر روي عضلات خود فشار دهيد و سپس آن ها را رها کنيد.


از 1 تا 100 يا 100 تا 1 بشماريد:


شمارش مع مي تواند مانع از اوج گرفتن شما شود اين کار ذهن شما را از علت عصبانيت دور مي کند و باعث مي شود که شما در مورد چيز ديگري فکر کنيد.عمل شمردن همچنين زمان عصبانيت را به تاخير مي اندازد که اغلب احساسات را کنترل مي کند.شما حتي مي توانيد اين کار را با نفس کشيدن آرام و عميق انجام دهيد که موثرتر مي شود.


روي زمان حال تمرکز کنيد:


هر وقت عصباني ميشويد، به گذشته نگاه نکنيد ؛ با انجام اين کار، ممکن است شکايات گذشته را به الان خود بياوريد در عوض توجه خود را بر آنچه در حال حاضر مي توانيد انجام دهيد تمرکز کنيد تا اين مساله را حل کنيد.


ماهيچه هاي سخت را آرام کنيد:


نکته ديگر که مي تواند به شما کمک کند به سرعت آرام شويد، ماساژ آرام مناطق تنشي است که معمولا شانه ها، گردن و پوست سر هستند.براي شانه ها، به سادگي آن ها را بچرخانيد تا آرام شوند.براي رهايي از تنشي که در ناحيه گردن و سر شما ايجاد مي شود، يک ماساژ ساده را انجام دهيد تا گردش خون را بهبود ببخشيد و در نتيجه ذهن خود را آرام کنيد.


گوش دادن به موسيقي:


گوش دادن به موسيقي مي تواند اعصاب خرد شده را تسکين دهد و شما را آرام کند.اين کار با کمک به شما براي غربال کردن احساسات خشم و نااميدي به شيوه اي سازنده کار مي کند.


تغيير وضعيت:


دور کردن خود از منبع عصبانيت، چه مکان و چه شخص، يک مهارت مديريت عصبانيت است که مي توانيد از آن براي آرام کردن خود استفاده کنيد.براي انجام اين کار، شما مي توانيد چشمان خود را ببنديد و خود را به يک مکان آرام منتقل کنيد و يا به سادگي حرکت کنيد تا خشم شما بسوزد.


منبع


داشتن و نداشتن اعتماد به نفس در زندگي روزمره هر آدمي بسيار روي رفتار او تاثيرگذار خواهد بود. اعتماد به نفس بالا در هر کسي ديده نمي شود. برخي افراد تلاش به تظاهر دارند ولي به راحتي با کردارشان نشان مي دهند که چقدر اعتماد به نفس شان پايين است. برخي ديگر هم هستند که با اعتماد به نفس بالايي که دارند، مسير زندگي و موفقيت را براي خود هموار مي کنند. اما افراد با اعتماد به نفس چه خصوصياتي دارند؟ در ادامه ويژگي هاي افرادي که اعتماد به نفس بالايي دارند را به شما معرفي مي کنيم.


تمرکزشان را بر يک کار مي گذارند


 

اگر خودمان را در مقابل انتخاب هاي مختلف قرار دهيم و تمرکزمان را بر جزييات بگذاريم، در واقع گيج مي شويم و همين امر از اعتماد به نفسي که در مورد توانايي هايمان داريم، مي کاهد. در واقع افراد موفق از ميان ده ها راه، يکي را انتخاب مي کنند و تمام تمرکزشان را بر آن مي گذارند. آنها وقت و انرژي خود را براي موضوعات کوچک و بي اهميت صرف نمي کنند. بنابراين وظيفه ماست که بدانيم چه چيزي ما را شاد و سربلند مي کند و چي چيزي  از اعتماد به نفس مان مي کاهد.

 

 از خودشان دفاع مي کنند

 

افراد موفق از توانايي و نقض هاي خود آگاهند. آنها با احترام نقدهاي ديگران را مي پذيرند. در واقع آنها نقدهاي ديگران را نه به عنوان يک تهديد، بلکه به عنوان فرصتي براي يادگيري و بهبود شخصيت شان مي بينند و از آن نهايت استفاده را مي کنند اما آنجا که بدانند واقعا حق با آنهاست، مودبانه از حق شان دفاع مي کنند.

 

به فکر خشنود کردن ديگران نيستند

 

کمک کردن به ديگران با اين که خودت را وقف ديگران کني تفاوت بسيار دارد. اولي رفتاري خوب و شايسته است در حالي که دومي پس از مدتي اعتماد به نفس را از آدم مي گيرد. افرادي که از نيازها و خواسته هاي خود مي زنند تا ديگران را خشنود کنند، در واقع به مرور اعتماد به نفس را از خود دور مي کنند زيرا آنها معيار ارزش گذاري را بر اساس فکر ديگران مي سنجند. اين در حالي است که اعتماد به نفس از درون آدم سرچشمه مي گيرد نه از دنياي بيرون.

 

 بيش از آنکه حرف بزنند، گوش مي کنند

 

فردي که اعتماد به نفس بالايي داشته باشد، بيشتر از صحبت کردن، گوش مي دهد زيرا اصراري براي اثبات خود ندارد و مي داند از طريق شنيدن و توجه به ديگران مي تواند بر دانش خود بيفزايد و از اين طريق رشد کند. شايد از نظر شما اعتماد به نفس به معناي صحبت کردن در مقابل جمع باشد اما واقعيت اين است که افراد با اعتماد به نفس بالا احتياجي به ثابت کردن خود در مقابل ديگران ندارند و اين بدين معني است که آنها کمتر حرف مي زنند و بيشتر گوش مي کنند، به خصوص در مقابل نزديک ترين افراد زندگي شان.

وقت شان را در شبکه هاي اجتماعي هدر نمي دهند
 

افرادي که اعتماد به نفس بالايي دارند، از شبکه هاي اجتماعي عاقلانه استفاده مي کنند. آنها لحظات با ارزش خود را پاي صفحات شخصي ديگران و حسرت خوردن به کامل بودن زندگي آنها نمي گذرانند. در واقع اين که مدام در زندگي ديگران تجسس کنيم و به شاد بودن آنها غبطه خوريم، تنها اعتماد به نفس خود را پايين آورده ايم. بنابراين اگر مي خواهيد مانند افراد موفق و با اعتماد به نفس عمل کنيد، بايد از شبکه هاي مجازي هدفمند استفاده کنيد. افراد با اعتماد به نفس بالا از شبکه هاي اجتماعي براي برقراري ارتباط با آنهايي که تاثير مثبتي در زندگي شان خواهند داشت، استفاده مي کنند، نه فقط از روي سرگرمي و پر کردن وقت شان.

 

 ديگران را به سخره نمي گيرند 

 

مسخره کردن يا دست به سر کردن ديگران را تنها افرادي که اعتماد به نفس پاييني دارند انجام مي دهند. در واقع آنها با اين کار مي خواهند ديگران را پايين بکشند تا خودشان را برتر نشان دهند و ضعف هايشان را بپوشاند. اما اين راه کارساز نيست. واقعيت امر اين است که افراد با اعتماد به نفس، قدرت خود را با حمايت اطرافيان شان نشان مي دهند. اين رفتار نه تنها اعتماد به نفس خود فرد را بالا مي برد بلکه موجب مي شود که ديگران نيز به او بيشتر اعتماد کنند. هر انساني ارزش خاص خود دارد و وظيفه ماست همان قدر که براي خود ارزش قائليم، براي ديگران نيز ارزش قائل شويم.

 

 درست راه مي روند

 

حالت بدن شما مي تواند اعتماد به نفس يا عدم اعتماد به نفس تان را نشان دهد. به عنوان مثال اگر شما سرتان را بالا بگيريد و صاف راه برويد نشان مي دهيد که فردي با اعتماد به نفس بالا هستيد اما بالعکس، اگر قوز کنيد و سر به زير باشيد، در نگاه ديگران فردي با اعتماد به نفس پايين به نظر مي آييد. در اين شرايط شما بايد به دنبال دليل آن باشيد. چه چيزي اعتماد به نفس تان را گرفته است؟ سپس در جهت رفع آن بکوشيد. 

 

 

 باور دارند که هيچ انساني کامل نيست

 

افرادي که تصور مي کنند علامه دهر هستند و تمام جواب ها را مي دانند، از اين رو از گوش کردن به نظرات و زاويه ديد ديگران خودداري مي کنند، در واقع افرادي با اعتماد به نفس پايين هستند که دوست ندارند ديگران را از خودشان برتر و آگاه تر ببينند. اما افرادي که اعتماد به نفس بالايي دارند از نظرات و پيشنهادهاي ديگران براي بالا کشيدن خودشان استفاده مي کنند. به بيان ديگر آنها باور دارند که هيچ کسي کامل نيست.


قرباني بازي سرنوشت نمي شوند
 

اعتماد به نفس از عمل کردن مي آيد نه از عکس العمل نشان دادن. بدين معني که افراد موفق و با اعتماد به نفس به جاي اين که منتظر بازي سرنوشت باشند، خودشان افسار زندگي خود را به دست مي گيرند. در صورتي که افراد ضعيف خودشان را به تقدير مي سپارند تا برايش تصميم بگيرد و زماني که به اشتباه مي روند نيز ديگران را به جاي خودشان سرزنش مي کنند.

 

 

 تظاهر نمي کنند

 

يک ضرب المثل قديمي است که مي گويد: «به چيزي که مي خواهي تظاهر کن تا به دست اش آوري» اما اين بدين معني نيست که ما به ديگران دروغ بگوييم يا تظاهر به دانستن چيزي کنيم، بلکه تحت هر شرايطي بايد تنها در مورد آنچه مي دانيم سخن بگوييم. افراد با اعتماد به نفس از اعتراف به اين که چيزي نمي دانند، نمي هراسند و سوال پرسيدن از ديگران برايشان شرم نيست. بنابراين تظاهر کردن در شخصيت افراد با اعتماد به نفس جايي ندارد.

 

از گذشته پشيمان نيستند

 

همه ما در گذشته اشتباهاتي داشته ايم اما اگر مدام خودمان را به خاطر آنها سرزنش کنيم، در واقع از اعتماد به نفس مان کاسته ايم. برعکس، اگر از گذشته خود درس بگيريم و خودمان را فردي زيبا، باهوش و توانا قلمداد کنيم که قادر به تغيير جهان اطرافمان هستيم، اعتماد به نفس مان را بالا برده ايم و در راهي که در پيش مي گيريم نيز موفق تر خواهيم بود.


در کار کردن افراط نمي کنند
 

طبيعي است که افراد با اعتماد به نفس در محيط کار نيز موفق و سخت کوش اند اما اين موفقيت در کيفيت است، نه در کميت. بدين معني که آنها هرگز تمام وقت خود را فداي کار نمي کنند بلکه براي علاقمندي هايشان نيز زمان مي گذارند. آنها مي دانند که چه چيزي به آنها انرژي مي دهد، به عنوان مثال کتاب خواندن، پياده روي يا نقاشي و در مواقعي که از کار خسته مي شوند، براي گرفتن انرژي دوباره به اين فعاليت ها روي مي آورند. در واقع اين افراد آنقدر اعتماد به نفس دارند که نه از کارشان مي زنند و نه از سرگرمي هاي زندگي شان و اعتقاد دارند که هر چيزي جايگاه خاص خود را دارد.

 

دست به سينه نمي ايستند

 

شايد اين مورد برايتان عجيب باشد اما بد نيست بدانيد که افراد با اعتماد به نفس بالا دست به سينه نمي ايستند زيرا اين حالت بدن نشاندهنده عدم اعتماد به نفس و حالت دفاعي بدن آنها است. افرادي که اعتماد به نفس بالايي دارند مانند طرف مقابل شان رفتار مي کنند. به عنوان مثال اگر طرف شان بنشيند، او نيز مي نشيند، يا اگر او بايستد، او نيز حالت خود را تغيير مي دهد تا در کنار او و هم سطح او باشد. بنابراين دست هايتان را به دور تن تان حلقه نکنيد زيرا با اين کار تنها حس ترس و ناامني را به طرف مقابل تان منتقل کرده ايد.



اضطراب حالت‌هاي پراسترس نگراني با منبع نامشخص است که علايمي مانند دل‌پيچه، تکرر ادرار، سرگيجه، تهوع، ناتواني در تصميم‌گيري، پرخاشگري، لرزش صدا، کاهش تحمل را همراه دارد و در درازمدت مي‌تواند منجر به اختلالات دستگاه خودايمني شود.

به گزارش فارس، اميرمحمد شهسواراني درباره تعريف اضطراب و علايم آن، اظهار داشت: اضطراب شامل حالت‌هاي پراسترس تشويش و نگراني است که فرد در اين وضعيت منبع تنش خود را به طور مشخص نمي‌داند اين حالت‌هاي اضطرابي شامل طيف وسيعي از علايم جسماني، رواني و کنشي است.

* علايم جسماني اضطراب


اين متخصص حوزه بهداشت روان با تبيين علايم جسماني اضطراب، تصريح کرد: اضطراب منجر به ايجاد عوامل جسماني مانند بي‌قراري، برانگيختگي، افزايش فشار خون و ضربان قلب، تعريق کف دست، پا و زير بغل به ويژه زماني که بيش از حد طبيعي آن باشد، احساس دل‌پيچه، تکرر ادرار، سرگيجه، تار شدن ديد، تهوع، خشکي دهان و لرزش اندام‌هاي بدن به ويژه دست‌ها و پاها مي‌شود.

* علايم رواني اضطراب


شهسواراني درباره علايم رواني اضطراب، گفت: افراد مضطرب علايمي مانند ناتواني در تمرکز، کاهش بازده مطالعه، کاهش توان حافظه و به يادسپاري مطالب، افت تحصيلي، کاهش نمرات درسي در مدرسه و دانشگاه، ناتواني در تصميم‌گيري، احساس بي‌قراري رواني، کاهش تحمل و تاب‌آوري، ضعف در مکانيزم‌هاي توجه و به طور کلي کاهش قابل ملاحظه کارکردهاي اجرايي مغزي را نشان مي‌دهد.

* علايم رفتاري و تعاملي (کنشي) اضطراب


اين روانشناس با بيان اينکه افراد مضطرب در روابط با ديگران پرخاشگري نشان مي‌دهند، اظهار داشت: افراد مضطرب زود از کوره در مي‌روند و هنگام صحبت کردن با ديگران دچار لرزش صدا مي‌شوند اين افراد همچنين با ناتواني در تصميم‌گيري در مورد مسائل کاري و روابط با ديگران مواجهند، کاهش ميل جنسي در همسران، عصبانيت در رابطه با همسر و فرزندان، کاهش تحمل و انتقادپذيري در روابط بين‌فردي، تنبيه کلامي و جسماني همسر و فرزندان، احساس دلشوره مداوم از احتمال وقوع حادثه‌اي بد براي خود و ديگران، تکرار مداوم ذهنيت‌هاي منفي در مورد وقايع در ارتباط فرد با همکاران، دوستان و خانواده ديگر علايم رفتاري و تعاملي است که افراد مضطرب نشان مي‌دهند.

* عوارض اضطراب در درازمدت

اين متخصص حوزه بهداشت روان با بيان عوارض اضطراب در درازمدت گفت: اضطراب در کوتاه‌مدت و درازمدت بر فرد تأثيرات متفاوتي مي‌گذارد، تأثيرات کوتاه مدت اضطراب شامل علايمي است که به آنها اشاره شد اما عوارض بلندمدت آن مي‌تواند در ابعاد مختلف زندگي بسيار ناخوشايند باشد.

وي افزود: اين عوارض شامل افت شديد کاري و تحصيلي در افراد، لطمه ديدن روابط بين‌فردي، صدمه ديدن روابط فرد با همسر و فرزندان، ايجاد مشکلات عصبي و آسيب‌ديدگي ساختار مغز مانند آميگيدال و هيپوکامپ و دستگاه گوارشي است.

شهسواراني ادامه داد: آسيب‌هاي جسماني اضطراب در درازمدت با صدمه به دستگاه ايمني منجر به بروز بيماري‌هاي روان - تني و اختلالات دستگاه خودايمني خواهد شد.

وي افزود: امروزه بسياري از متخصصان علت بروز بيماري‌هاي لاعلاجي مانند سرطان و حتي زوال عقل (آايمر) را استرس و اضطراب طولاني‌مدت و مزمن مي‌دانند.

اين روانشناس خاطرنشان کرد: لازم است نهادها و سازمان‌هاي موجود در جامعه تدابير لازم براي شناسايي عوامل توليدکننده اضطراب در سنين مختلف و سطوح فردي، اجتماعي، تحصيلي، خانوادگي و شغلي را شناسايي کنند و به ويژه در محيط‌هاي شغلي و تحصيلي با برگزاري دوره‌هاي تخصصي مرتبط، نسبت به پيشگيري و مداخلات زودهنگام براي کاهش استرس و اضطراب به افراد اقدام کند.


 


منبع








1- کمال گرايي


کمال گرايي يکي از مشکلاتي است که امروزه خيلي ها دچار آن شده اند.
مشکلي که مي تواند بر تمام بخش هاي مهم و اساسي زندگي شما اثر بگذارد.
چرا که کمال طلبي يا کمال گرايي، نوعي طرز فکر معيوب است.
طرز فکري که همواره به دنبال بي عيب و نقص بودن و کمال است.


کمال طلبي باعث مي شود که از هر چيزي بهترين و بي عيب و نقص ترين را بخواهيد.
مثلاً کمال گرايي و ازدواج ؛ براي يک کمال گرا انتخاب يک نفر به عنوان همسر آينده بسيار دشوار و حتي نشدني است.
زيرا او نمي تواند کسي را پيدا کند که کامل و بدون ايراد باشد.
و حتي اگر بتواند انتخابي داشته باشد، خيلي زود با او به مشکل مي خورد.


پيش از اينکه به بيشتر درباره ارتباط کمال گرايي و ازدواج صحبت کنيم، بهتر است با ويژگي هاي کمالگرايان آشنا شويم.


ويژگي هاي افراد کمالگرا



  • هدف هاي دست نيافتني دارند.

  • اشتباهات کوچک را به منزله شکست هاي بزرگ مي دانند.

  • از مسير رسيدن به اهدافشان لذت نمي برند.

  • عزت نفس و احساس ارزشمندي آنها به ميزان کامل بودنشان بستگي دارد.

  • اعتماد به نفس بالايي دارند. زيرا هر کاري را بخواهند انجام بدهند، براي کامل بودن در آن زمينه تلاش مي کنند.

  • نظر ديگران خيلي براي آنها مهم است. مي خواهند همه آنها را بهترين بدانند.

  • از انتقاد گريزان هستند. بسيار انتقادناپذيرند. در مقابل بازخورد منفي جبهه مي گيرند.

  • ديگران را با معيارهاي سختگيرانه خود مي سنجند. به همين دليل مدام در حال عيب گذاشتن بر کار ديگران هستند.

  • هميشه از ديگران انتقاد مي کنند.

  • تحمل کار تيمي ندارند.

  • حاضر نيستند مسئوليت هيچ کاري را بر عهده ي شخص ديگري بگذارند.

  • هميشه استرس دارند که مبادا کارها در کمال و به بهترين شکل انجام نشود!

  • اين استرس هميشگي تبديل به اضطراب مي شود.

  • ترس از نظرات ديگران به صورت اضطراب اجتماعي نمايان مي شود.

  • ترس از کامل انجام نشدن کارها، باعث مي شود اصلاً براي انجام آن تصميمي نگيرند و اقدام نکنند. و در نتيجه دچار اهمال کاري مي شوند.





مشکلات کمال گرايي و ازدواج












2- کمال گرايي و ازدواج


بسياري از دختران و پسران در آستانه ازدواج مي گويند:
چون مطمئن نيستم که فرد مورد علاقه ام، بهترين فرد براي ازدواج هست يا نه، بايد بيشتر فکر کنم تا شايد بهترين فرد را براي ازدواج انتخاب کنم!
اين طرز تفکر باعث مي شود که کمال گرايي و ازدواج به هم گره بخورند و در امر ازدواج تأخير ايجاد شود.


چنين افرادي در ازدواج چنان کمال گرا مي‌شوند که با گذشت زمان به معيارهاي کمال گرايي عادت مي کنند.
در نتيجه در آينده سخت تر از فبل مي توانند فرد مناسب را براي ازدواج انتخاب کنند.
چرخه ي کمال گرايي و ازدواج يک دور باطل است؛
کساني که با کمال گرايي ازدواج خود را به عقب مي‌اندازند، حتي اگر در آينده روي کمال گرايي خود پا بگذراند و کسي را براي ازدواج بپذيرند، چون کمال گرايي در وجود آنها تثبيت شده، نخواهند توانست طعم خوشبختي را بچشند.
چه بسا زندگي يک نفر ديگر را هم دچار مشکل مي کنند.


مثال از کمال گرايي


مثلاً برخي افراد هستند که تصميم مي‌گيرند به يک کلاس هنري بروند.
ولي حتي براي همان کلاس رفتن بيش از اندازه سخت گيري مي‌کنند.
به فرض، با خود مي گويند کجا به کلاس بروند که بهترين باشد؟
کدام استاد بهترين آموزش را مي تواند به او بدهد؟


يا کساني هستند که در يک رشته ي دانشگاهي قبول شده و وارد دانشگاه مي‌شوند.
بعد از گذشت چند ترم، آن رشته را کنار مي‌گذارند.


اگر متوجه شديد که در روند زندگيتان از اين دست مثال ها زياد وجود دارد، بايد بدانيد که احتمالاً شما هم فردي کمال گرا هستيد.
بنابراين اگر به درمان و رفع کمالگرايي خود نپردازيد، هيچ وقت از شرايطي که داريد احساس رضايت نخواهيد داشت.














3- چرا نبايد با يک کمال گرا ازدواج کنيد؟


وقتي کسي به راحتي تحت تاثير شکست و ناکامي اش قرار مي‌گيرد و استاندارد‌هاي غير واقعي براي خودش دارد، چگونه مي‌تواند با همين توقعات و انتظاراتش اطرافيانش را درگير نکند؟


به اين سوال‌ها پاسخ دهيد تا متوجه شويد همسر آينده شما هم يک کمال گرا است يا خير:



  • آيا احساس مي‌کنيد مدام مورد انتقاد قرار مي‌گيريد؟

  • آيا او مرتباً به شما احساس نااميدي را القا مي‌کند؟

  • آيا نامزد شما سعي مي‌کند تمام امور مربوط به شما را نيز کنترل کند،؟
    چون به شما اعتماد ندارد که بتوانيد کارهاي‌تان را طبق استاندارد‌هاي او پيش ببريد!


اگر پاسخ شما به اين سوالات مثبت است، پس يعني همسر شما با اين اضطراب درگير است که مدام شما را کنترل کند.
يادتان باشد، کمال گرايي با ترس از شکست تغذيه مي‌شود و اگر همسرتان فکر کند شما نمي‌توانيد کاري را کاملا درست انجام دهيد، اضطرابش بيشتر خواهد شد.
شايد با نامزدتان بحث کنيد که اجازه دهد کار‌ها را به روش خودتان انجام دهيد يا دست از کنترل شما بردارد تا با هم دچار اختلاف نشويد.
کمال گرايي و ازدواج با هم به مشکلات زيادي برخورد مي کنند که حل آنها دشوار است و حتي گاهي ناممکن مي شود.


پارتنر شما از تمام فشار‌ها و قيد و بند‌هايي که براي خودش ايجاد کرده خسته و فرسوده خواهد شد.
شما نيز از رفتار‌هاي او خشمگين و ناراضي و آزرده خواهيد شد.
از سوي ديگر، آن هايي که با کمال گرايي درگيرند به مرور زمان دچار اختلاف بيشتر و بيشتر خواهند شد.
درحاليکه با وجود کمال گرايي هيچ راه حلي هم نمي توانند براي آن مشکلات پيدا کنند.


منبع








تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نمونه سوالات ازمون ادواری برق صنعتی درجه2 کوچه باغ شعر No Title sima world Brandi تور چین 5 ولت داستان فروش های موفق در کسب و کار